در سینمای كودك باید برای مفاهیمی چون «واقعگرایی» و «باورپذیری» تفسیرهای تازهیی ارایه شود.
واقعگرایی در سینمای كودك، نیازمند تأمل ویژهیی است. گاه فیلمی بهشدت واقعگرا مورد پسند و علاقهی كودكان قرار نمیگیرد و گاه نیز برداشتی خلاقانه از یك واقعیت ساده - حتی واقعیتی دگرگونشده - میتواند برای كودكان مطبوع و دلپذیر باشد؛ همچنان كه فیلم ساده و در عین حال قابل تأملی همچون «نان و كوچه» (عباس كیارستمی) چندان مورد توجه آنها قرار نمیگیرد و فیلم دیگری چون «عمو سبیلو» (بهرام بیضایی) بهشدت مورد توجه آنها واقع میشود، در حالی كه هر دو فیلم در دهههای 1340 و 1350 در كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان به عنوان آثاری متعلق به سینمای كودك ساخته میشوند. اما بهراستی چرا با چنین برخورد دوگانهیی روبهرو میشویم؟
در سینمای كودك، فیلمسازان نباید به انگیزهی خوشایندی بزرگترها (اولیا، مربیان و بهویژه منتقدان) فیلم بسازند!
بازنگری آثار فیلمسازان صاحبنامی همچون «عباس كیارستمی، مسعود كیمیایی، بهرام بیضایی، شاپور قریب، ابراهیم فروزش، مجید مجیدی، محمدعلی طالبی، ابوالفضل جلیلی، كامبوزیا پرتوی، جعفر پناهی، خسرو معصومی، كیومرث پوراحمد، ایرج كریمی، پوران درخشنده، حمید جبلی و ...»، به خوبی نشان میدهد كه اوج و فرود این آثار در سینمای كودك تنها زمانی چشمگیرتر به نظر میآیند كه ضمن وفاداری به معیارهای كلی این سینما، بیش از هر چیز به كودكان، خلق و خو و طبیعت ویژهی آنها توجه داشتهاند.
به نظر میرسد كه با دگرگون شدن پرشتاب زندگی در سالهای آغازین قرنی تازه، برای تداوم بخشیدن به سینمای كودك، باید به پیریزی انگارههایی نو دست زد. با نزدیك شدن شگفتانگیز و پرشتاب به راههای ارتباط با كودكان در جایجای جهان امروز، چهبسا كه باید به ویژگیهای تازهیی فكر كرد كه بیش از هر چیز بر «همهجایی بودن» و «فراگیر بودنِِ» آنها تأكید شود و سینمای كودك نیز باید در مسیر جستوجوهای تازه، به وجوه جامعهشناسانهی فیلمها توجهی خاص نشان دهد.
سینمای كودك در آینده میتواند به عنوان روزنهی امیدی تازه در عرصهی فیلمسازی این دیار، در حكم سینمای آینده، شرایط مطلوب و مناسبی فراهم سازد كه در آن، كودكان از طریق دیدن و تماشای فیلمها با پدیدههای پرشگفت و پرتنوع این قرن تازه آشنا شوند و در همه حال، لحظه به لحظه، به حس كنجكاوی آنان به درستی پاسخ داده شود و با ساخته شدن فیلمهایی كه بر جنبههای آهنگین و موسیقایی آنها بیشتر تكیه گردد، جذابیتهای دیداری - شنیداریِ قابل اعتنایی در این عرصه پدید آید؛ فیلمهایی كه با زبان غیرمستقیم، بر مبانی آموزشی نیز تأكید نمایند و با ارایهی انگارههای شخصیتی مناسب و قهرمانپروریهای مطلوب، به معرفی الگوها و انگارههای معقولی بپردازند كه كودكان به پیروزی و شكست آنها دلبستگی نشان دهند.
تنها با فراهم آوردن چنین شرایط مساعدی میتوان به سینمای كودك - به عنوان سینمای آینده - امید داشت و فردای روشنتری را برای این شاخهی پرجاذبه در عرصهی هنر - صنعت سینما و فیلمسازی انتظار داشت.