آفرینندۀ جهان هستی را خدا گویند. فقها در بابهایی نظیر طهارت، صلات، حج، لعان، یمین، نذر، عهد و صید و ذباحه از احکام مرتبط با این عنوان سخن گفتهاند و مفهوم محوری اغلب ادیان به ویژه ادیان ابراهیمی میباشد.
معنا
این واژه که معادل لفظ « اللّه » در عربی به کار رفته است، به ویژه در ترکیب، به معنای صاحب و مالک نیز به کار رفته است، مثل کدخدا به معنای صاحب خانه میباشد.
و ذاتی است جامع تمامی کمالات و منزّه و پیراسته از همه کاستیها.
لفظ /xwaday/ در فارسی میانه به معنای «مولی» در عربی بوده و بر پادشاهان و بزرگان اطلاق میشده، اما در فارسی دری به «خدا (ی)» تبدیل شده و در ترجمه «اللّه» عربی به کار رفته است
کلمه خدا در اوستایی xvadhaya) xvaata-)، در پهلویxutaiو در هندی باستان svadha- بوده است.
باقری میان این واژهها به نوعی قرابت خانوادگی قائل است و چگونگی اشتقاق واژه خدا در فارسی جدید را به این نحو تبیین میکند: گروه صوتی " "svهندواروپایی، در فارسی باستان به " (h) uv" تبدیل میشود که معادل اوستایی آن "xv" است، در فارسی میانه و فارسی دری نیز به "xv "تبدیل میشود و طی تحولی جدیدتر در دورهاخیر "v" از این گروه صوتی حذف میگردد.
بنابراین تحول صوتی در کلمه «خدا» به صورت زیر نمایش داده میشود.
بارتولومه در عین تأیید این سیر تحول، اشاره میکند که در برخی زبانهای ایرانی چنین تحولی رخ نداده و لذا خوشه آغازین hu به همان شکل محفوظ مانده است، از جمله بلوچی.
برخی محققان کلمه خدای را مشتق از صورت اوستایی xvadhaya-دانسته اند، اما نولدکه به این وجه اشتقاق شک دارد.
هوبشمان تردید نولدکه را به حق دانسته است، بااین استدلال که خدای فارسی و xvataiپهلوی بر وجود صورت اوستایی xwataya یا xwataa دلالت میکند که شاید با صورت سنسکریت svatas+ayu (از خود زنده) و یا svatas+adi- (از خود آغاز کرده) مرتبط باشد؛ هرچند این اشتقاق هم قطعی نیست.
به اعتقاد فردریش مولر کلمه خدای مشتق از صورت اوستایی xvato-ayao (جنبده به اراده خود) است، اما هرن آن را مردود میداند.
شاید به همین دلیل در برخی فرهنگهای لغت، واژه خدا را مخفف «خودآ» خواندهاند.
البته برخی این وجه اشتقاق را صحیح نمیدانند.
معین نیز این وجه اشتقاق را عامیانه میخواند.
در سنسکریت hu به معنای توسل جستن به خدایان، واژهای مأخوذ از ریشه هندواروپایی gheuاست که از همین ریشه، ریشه gu- در زبان ژرمنی اولیه و واژه god در انگلیسی مشتق شده است.
هوبشمان به نقل از لاگارد، واژه آلمانی gott به معنای «خدا» را عاریتی از صورت فارسی آن دانسته است.
در باور مسلمانان
محور اصلی تمامی مفاهیم دین اسلام خداست.
مسلمان کسی است که خدایی جز خدای یگانه را به رسمیت نشناسد (اشهد ان لااله الااللّه) و حضرت محمد را فرستاده او بداند (اشهد انّ محمدآ رسولاللّه).
در واقع رسالت پیامبر اسلام هم در اصل، دعوت به شناخت خدای یگانه و اذعان به آن بوده است («قولوا لااله الا اللّه تفلحوا»)
البته در اسلام، باتوجه به زمینه تاریخی ظهور آنکه فضایی چند خدایی و بتپرستانه بوده است، بیش از آنکه بر اثبات وجود خدا تأکید شده باشد (مسئلهای که بیشتر در فلسفه محل توجه بوده و بعدها موضوع بحث فیلسوفان اسلامی هم قرار گرفته است) بر برخی اوصاف او و بیش و پیش از همه بر یگانگی او تأکید شده است.
به عبارت دیگر، در اسلام با مفروض انگاشته شدن وجود خدا، بر نفی هر خدای دیگر و طرد هر نوع سرسپردگی به غیر او تکیه شده است و بر همین اساس میتوان گفت اصلیترین محور اندیشه اسلامی، توحید و نفی شرک است، چنانکه در قرآن تأکید شده است که خداوند گناه شرک را نمیبخشد و غیر از آن را بر هرکه بخواهد میبخشد.
ذکر متداول «اللّه اکبر» را هم در همین سیاق میتوان فهمید.
برای شناخت خدا در اسلام پیش از هر چیز باید به قرآن رجوع کرد.
در قرآن
نام خاص خدا در قرآن، که بارها به آن اشاره شده، اللّه است.
این واژه به مشهورترین واژه دالّ بر خدا در زبان عربی تبدیل شده است چنانکه یهودیان و مسیحیان هم در ترجمه کتاب مقدس آن را به معنای خدا به کار میبرند.
علاوه بر اللّه، دو تعبیر رحمان و ربّ هم در قرآن به صورت اسم برای خدا بهکار رفته است.
تعابیر اخیر چیزی جز نامهای دیگری برای خدا یا اللّه نیستند و چنانکه در قرآن تصریح شده، خداوند نامهای گوناگون و زیبا دارد.
مسلمانان معمولا بر طبق روایات این نامها را نود ونه اسم و یکی از آنها را اسم اعظم میدانند.
اللّه، که در قرآن نور آسمان و زمین است («اللّه نورالسموات و الارض») خدایی خاص اسلام نیست بلکه همان خدای پیامبران پیشین یعنی عیسی و موسی و ابراهیم و نوح است تا به آدم .
تقدم توحید بر شرک
مطابق قرآن آدمیان خدا را میشناسند و به خدایی او شهادت دادهاند («قالوا بلی») و خلقت آدم با شناخت خدای یگانه همراه بوده است.بر این اساس، شرک پس از توحید به وجود آمده و حاصل گمراهی بشر در طول تاریخ است.
این بیان هر چند ظاهرآ با رویکرد تاریخی ــکه به موجب تحقیقات صورتگرفته، در آن معمولا باور آدمیان به خدا از چندخدایی آغاز میشود تا به خدای واحد برسدــ سازگار نیست، اما درحقیقت با این نظر غیرقابل جمع نیست، چرا که از سویی گروهی از مسلمانان مطالب قرآنی مذکور را اشاراتی به فطرت خداشناس آدمیان دانستهاند و از سوی دیگر سابقهای که در پژوهشهای تاریخی مذکور مورد بررسی قرار میگیرد به قدمت تاریخ پیدایی انسان نیست و چه بسا پژوهشهای تاریخی را نتوان با تاریخ قدسی ادیان و از جمله اسلام به محک هم زد و آزمود.
همانگونه که اشاره شد، خدای اسلام در محیطی مشرکانه مطرح شده است.
این امر به روشنی در قرآن بازتاب یافته است، چنانکه در قرآن تصور کسانی که برای خدا قائل به فرزند بودند یا او را با جن در پیوند میدیدند نفی شده است.
بدین ترتیب در قرآن بیش از هر چیز بر یگانگی خدا و برتری و قیاس ناپذیری او با سایر موجودات («سبحان اللّه عما یصفون») («سبحان اللّه عمایشرکون») تکیه و تأکید شده است.
حتی به رغم اینکه بیان قرآن بیشتر صورت تذکار و تنبیه دارد تا استدلال، در آن برای نفی شرک و اثبات یگانگی خدا نحوی استدلال آمده («لو کان فیهما آلِهةٌ الّا اللّه لفسدتا») که بعدها به برهان تمانع مشهور شده است.