پرسشي كه در ابتدا مي‌خواهم مطرح كنم، قاعدتا همان پرسشي است كه بايد درانتها هم مطرح كنيم. پرسش اين است كه چرا علم اقتصاد درايران مهجور مانده؟ اين پرسش نيازبه مقدمه‌اي طولاني دارد كه با توجه به شناختي كه از جنابعالي وآقاي دكترستاري‌فر داريم، انتظار شنيدن پاسخ‌هاي يكساني نداريم. به نظر مي‌رسد چون بحث در مورد فراز ونشيب‌هاي علم اقتصاد است در ابتدا در مورد اين علم و تفاوت آن با علوم ديگر صحبت كنيم و در مورد جايگاهي كه اين علم در ايران داشته است. شايد خيلي سريع بتوان نتيجه گرفت كه در ايران علم اقتصاد نسبت به جايگاهي كه در كشورهاي ديگر داشته مهجور مانده است. شما اين را تاييد مي‌كنيد؟
 
دکتر نيلي: اجازه بدهيد بحث را با تعريفي از علم اقتصاد آغاز كنيم. خيلي‌ها معتقدند علم اقتصاد علم تخصيص منابع است وگفته مي‌شود پاسخ به اين پرسش كه منابع محدود را چگونه مي‌توان به تقاضاهاي نامحدود اختصاص داد، به وجود آورنده علم اقتصاد است. مي توانيم علم اقتصاد را به درختي تشبيه كنيم كه يك تنه واحد دارد و البته داراي شاخه‌ها و انشعابات متعدد است كه همان شاخه‌هاي تخصصي علم اقتصاد و نيز اختلاف ديدگاه‌هاي موجود ميان دانشمندان اقتصاد است.
 
من فكر مي‌كنم آنچه در اينجا مهم به نظر مي‌رسد اين است كه ببينيم ريشه و تنه اصلي كه علم اقتصاد بر آن سوار است،به چه موضوعاتي مي‌پردازد.بنابراين بايد بگوييم آنچه علم اقتصاد برآن سوار است، مفاهيم پايه اقتصاد خرد و اقتصاد كلان است. مفاهيمي مثل عرضه، تقاضا، قيمت، تعادل، عدم تعادل، بازار به مفهوم علمي آن و واكنش عاملان بازار به تحولاتي كه در بازار اتفاق مي‌افتد و اين مفروضات بديهي كه اگر قيمت كالايي زياد شود، تقاضا براي آن كاهش مي‌يابد يا اينكه اگر قيمت كالايي به طور نسبي نسبت به كالاهاي ديگر كاهش يافت، مصرف كنندگان آن را جايگزين مي‌كنند و بالعكس. اين‌ها مسايلي است كه در علم اقتصاد در مورد آن اختلاف نظري وجود ندارد و هر چه در علم اقتصاد و شاخه‌هاي مختلف آن گفته مي‌شود براساس همين مفاهيم است.
 
در اقتصاد كلان هم يك سري مفاهيم پايه وجود دارد كه آنها هم شكل عمومي دارد مثل اينكه سياست‌هاي پولي دولت چه تاثيري در اقتصاد دارد يا اگر حجم پول رشد كند چه اتفاقي مي‌افتد و... اينها مفاهيمي هستند كه پايه‌هاي علم اقتصاد را تشكيل مي‌دهند و اگر ما رويكردي به اقتصاد داشته باشيم كه خارج از اين مفاهيم ريشه‌اي و بنيادي باشد ديگر از كادر و چارچوب علم اقتصاد خارج شده است. البته در اين مسير مباحث مختلف اقتصادي از جمله اقتصاد بين الملل، اقتصاد سياسي و... مطرح مي‌شوند كه در همه آنها همين مفاهيم پايه علم اقتصاد كاربرد دارند. درعين حال تصويري كه ما ازعلم اقتصاد ترسيم مي‌كنيم از تنه و ريشه يك سري كاربردهايي دارد.علم اساسا به اين دليل اهميت دارد كه كاربردهايي داشته باشد.درحوزه كاربردي اقتصاد، توجه به وضعيت علم اقتصاد در كشور‌هاي مختلف نشان مي‌دهد كه اين علم چه در وجه نظري و چه در وجه كاربردي‌اش يک علم محوري است و در كانون توجه قرار دارد.
 
به طور مثال مي‌بينيم كه مخاطبان و حاميان علم پزشكي را مردم تشكيل مي‌دهند آنها هزينه مي‌كنند تا اين علم پيشرفت كند و آنها از خدمات پزشكان استفاده كنند چنان كه شاهد بوديم در يك مقطع زماني شرايط به نحوي بود كه همه به دنبال تحصيل در اين رشته بودند يا در علوم مهندسي كه مي‌بينيم بنگاه‌هاي اقتصادي به دنبال فارغ التحصيلان آن هستند و تقاضاي زيادي براي آن وجود دارد. در صورتي كه كشور در مسير رشد اقتصادي و شكوفايي قرار گيرد اين بنگاه‌هاي اقتصادي هستند كه نيروي پيش ران علم مهندسي هستند. متقاضي اصلي علم اقتصاد اما دولت‌ها هستند هرچند بنگاه‌هاي اقتصادي نيز از اين علم استفاده مي‌كنند اما نيروي پيش ران اين علم بيشتر دولت‌ها هستند. در نتيجه اگر مي‌بينيد كه علمي ضعيف است بايد ببينيم كه چرا نيروي پيش ران آن ضعيف عمل مي‌كند و تقاضايي براي كيفيت خوب آن ندارد.
 
اگر مي‌بينيد كه درخيلي از كشورهاي دنيا علم اقتصاد پيشرفت مي‌كند و در خيلي ازكشورهاي دنيا به اين علم توجه مي‌شود و استعداد‌هاي برترشان در اين علم پرورش پيدا مي‌كنند و تبديل به اقتصاددانان برجسته دنيا مي‌شوند به اين خاطر است كه دولت به اين علم توجه ويژه‌اي دارد و تقاضاي موثري ايجاد كرده است. شايد بهترباشد در اين زمينه مثالي بياورم. در كشور ما مي‌بينيد كه شعر و ادبيات رشد خوبي داشته و در طول تاريخ تعداد زيادي شاعر داريم كه درسال‌هاي دور ديوان وكتاب منتشر كرده‌اند.اگرچنين روندي در ادبيات وجود دارد، به اين خاطر است كه پادشاهان كشور ما به خرج دربار خود از ادبا حمايت مي‌كردند. به همين ترتيب در هر كشوري كه دولت روي علم اقتصاد سرمايه گذاري كند اين علم رشد مي‌كند اما اگر كاربردش كم باشد و در فرآيند تصميم‌گيري نتواند نقش ايفا كند،علمي تشريفاتي خواهد بود كه افراد صرفا بر اساس تمايلات شخصي سراغ اين علم مي‌روند.
 
ما انتظار نداريم كه مثلا كسي كه پزشك مي‌شود، از زمان تولد به اين علم علاقه داشته باشد بلكه او بر اساس علامت‌هايي كه از بازار گرفته است به اين سمت مي‌رود. واقعيت اين است كه در كشور ما اقتصاد علمي قوي نيست و بايد بگوييم اين مساله به دليل عدم استفاده و توجه به علم اقتصاد در تصميم‌گيري دولت‌ها بوده است. شايد در ادامه بحث بتوانيم به اين سوال بپردازيم كه چرا اين اتفاق افتاده و ترديد‌هاي موجود درباره علم اقتصاد (كه بايد اين توضيح را بدهم كه اقتصاد جزو علوم انساني نيست بلكه جزو علوم اجتماعي است) داراي چه منشاء‌هايي است.
 
آقاي دكتر ستاري‌فر مي‌توانيم نظر شما را هم در اين مورد بدانيم، شما آنچه گفته شد را قبول داريد يا به نظرشما مساله به شكل ديگري است؟
 
دکتر ستاري‌فر: من بخشي از صحبت‌هاي آقاي دكتر نيلي را قبول دارم اما مي‌خواهم اين نكته را اضافه كنم كه موضوع اقتصاد و مسايل مربوط به معاش انساني سابقه‌اي به عمر زندگي انسان دارد. با اين حال آنچه ما به عنوان علم اقتصاد مي‌شناسيم سابقه‌اي حدود 200 تا 250 ساله دارد و به "آدام اسميت" باز مي‌گردد كه با ديدگاهي علمي مسائل اقتصادي را مورد حل و فصل قرار داد و براي رفتار اقتصادي جوامع انساني قواعدي را تهيه وتدوين كرد و به همين دليل اگر اوچه يك فيلسوف بود اما به پدر علم اقتصاد شهرت يافت زيرا اگر چه قبل از اسميت بسياري در مورد اقتصاد صحبت كرده بودند اما او تنها كسي است كه به روش علمي، رفتارهاي اقتصادي انسان و جوامع انساني را بررسي كرد.
 
پس از اسميت ظهور انديشمنداني كه به اقتصاد نگاه كلان داشتند و به تاثير كلان آن در زندگي جوامع انساني توجه مي‌كردند سبب شد علم اقتصاد توسعه بيشتري پيدا كند و پس از نظريه پردازاني كه حوزه مورد توجهشان جامعه بود نظريه پردازان خرد ظهور يافتند كه به فرد و بنگاه و... توجه مي‌كردند. همين طور كه پيش آمديم در علم اقتصاد رشته‌ها و شاخه‌هاي مختلفي تبيين شد كه امروز شاخه‌هاي گسترده درخت اقتصاد را به تعبير آقاي دكترنيلي تشكيل مي‌دهند. اما همانطور كه اشاره شد، اقتصاددان‌ها ممكن است در برخي امور يكسان فكر كنند اما درمورد برخي مسايل،اختلاف ديدگاه داشته باشند يعني اختلاف نظري كه وجود دارد بر شاخ وبرگ درخت اقتصاد، اضافه مي‌كند.
 
«آرنولد كلينگ» كه يك اقتصاددان بزرگ بوده، مي‌گويد: اقتصاددانان در مورد آرمان‌ها و اهداف يا درباره نقش سرمايه يا ابزار‌ها با يكديگر اختلاف ندارند بلكه آنچه مورد اختلاف است اين است كه اين ابزار‌ها در شرايط محيطي چگونه به كار گرفته شوند يا اينكه اختلاف بر سر اين است كه ما از شرايط محيطي مختلف، فهم واحدي نداريم يا در شرايط محيطي مختلف، رويكرد‌هاي مختلفي را شكل داده كه به نظر من تنوع خوبي است.
 
مي‌خواهم بگويم به نظر من ما در علم اقتصاد تنوع داريم اما تضاد و انكار نداريم و علم اقتصاد علمي است كه در 250 سال گذشته پربار و پربارتر شده و امروز نياز مسلم هر جامعه بشري و هر فرد است. اما اينكه اقتصاددانان حرف واحدي نمي‌زنند به اين دليل است كه جامعه انساني و علوم اجتماعي چند وجهي و چند بعدي است و هركس از هر وجهي كه نگاه مي‌كند ابزار و راه حل خاصي را ارائه مي‌دهد اما اگر ما از مسائل، فهم واحدي پيدا كنيم،علم اقتصاد هم راه حل‌هاي تقريبا واحدي ارائه مي‌دهد. بنابراين تنوع موجود، دال بر تضاد و انكار در مكتب‌هاي اقتصاد نيست بلكه اين تنوع در نگاه و استفاده از ابزار و نحوه شناخت شرايط محيطي موجب عميق شدن علم اقتصاد و گستردگي شاخه‌هاي آن را فراهم كرده است. مي‌خواهم بگويم كه اقتصاد علمي است كه تنوع و تغيير گسترده‌اي داشته و هر روز هم بر اوج گيري آن افزوده مي‌شود اما اينكه چرا اين علم كه تا اين حد اوج گرفته در بعضي از جوامع از جمله ايران آن گونه كه بايد و شايد به تكامل نرسيده، بحثي است كه بايد در اينجا به دلايل آن بپردازيم.
 
اگر ايرادي نداشته باشد، اجازه بدهيد اين پرسش را مطرح كنيم كه اصولا علم اقتصاد چگونه وارد ايران شد؟ به اين دليل اين پرسش را مطرح مي‌كنيم كه ما در رياضيات، پزشكي و نجوم و برخي رشته‌هاي اصلي ديگر در كشورمان سابقه‌اي داشته‌ايم و دانشمندان صاحب نامي وجود داشته‌اند اما آيا چيزي به نام علم اقتصاد در طول تاريخ در كشور ما وجود داشته يا اين علم كاملا علمي وارداتي است؟
 
ستاري‌فر: به ادبيات اسلامي كه نگاه كنيد ما ابن خلدون را داريم كه در حوزه اقتصاد حرف زده.همان گونه كه ارسطو و افلاطون هم حرف زده‌اند ما به اين شكل افراد زيادي داشته‌ايم و اين را در كتاب‌ها مي‌خوانيم اما اينكه چرا مكتب فيزيو كراسي را كه در مورد تاثير زمين در اقتصاد صحبت كرده را آغاز علم اقتصاد نمي‌دانند به اين دليل است كه ديدگاه‌هاي مربوط به آن،به صورت روش شناسانه وبا چارچوب علمي مطرح نشده است. اما آدام اسميت اولين كسي بود كه با روش شناسي علمي، هم واژه‌ها را تعريف و تركيب كرد وهم راه حل داد و هم به تبيين راهبرد و اهداف و آرمانها دست زد. فهم علمي ما از اقتصاد به اسميت باز مي‌گردد نه اينكه پيش از او كسي از اقتصاد حرف نزده بلكه اين موضوع همواره يك دغدغه انساني بوده اما به شكل علم، آنچه به كار مي‌گيريم اطلاق به آن چيزي است كه از آدام اسميت آغاز شده است.
 
وديدگاه شما چيست آقاي دكتر نيلي؟
 
نيلي: نكته‌اي كه من مي‌توانم اضافه كنم اين است كه اگر ما به تاريخ ايران نگاه كنيم دانشمندان ما در گذشته در حوزه‌هايي فعاليت مي‌كردند كه شكوفايي‌شان به يك علاقه شخصي يا كنجكاوي‌هاي فردي باز مي‌گشته و البته بعضا حكومت‌ها و شاهان براي اينكه علمي توسعه پيدا كند خرج مي‌كردند مثلا در پزشكي و رياضيات ما دانشمنداني داشتيم كه در تاريخ علمي جهان مطرح هستند اما علم در وجه قديم خود بيشتر بر آمده از كنجكاوي‌ها و علاقه‌ها و اراده‌هاي شخصي افراد بوده اما در وجه مدرن، علم حاصل يك سازمان دهي اجتماعي است تا گزينش فردي افراد بر اساس علائق شخصي. زماني كه ما علوم را در مجموع نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم كه آنها يك رابطه سلسله مراتبي دارند مثلا علومي مثل مهندسي و پزشكي در لايه عملياتي قرار مي‌گيرند كه با مخاطب نهايي مواجه هستند.
 
اما در لايه‌هاي بالا مي‌رسيم به اقتصاد و جامعه شناسي و نظير آن كه علومي هستند كه اگر بهبود مختصري در آنها اتفاق بيفتد با ضريبي بسيار بزرگ‌تر از علوم عملياتي و شاخه‌هاي ديگر تاثير مي‌گذارند. تصور كنيد كه اگر در يك كشور نرخ تورم تنها يك در صد پايين بيايد تاثير آن در لايه‌هاي پايين تا چه حد است و چه اتفاقات بزرگي مي‌افتد در مقايسه با اختراعي كه در يك شاخه ديگر علم مثل مهندسي اتفاق بيافتد كه البته در جاي خودش اهميت دارد.
 
اما لازم است كه جامعه به بلوغ رسيده باشد كه اين گونه علوم در آن توسعه و كاربرد داشته باشد و در واقع آن درك لازم براي تقاضاي اين علوم شكل گرفته باشد پس اينكه ما بياييم به گذشته دور نگاه كنيم از آنجا كه كاربرد علم اقتصاد در جوامع انساني يك پديده مدرن و روز دنيا است و نه يك پديده ما قبل مدرن در حالي كه علم پزشكي پديده‌اي قديمي است يا پرداختن به نجوم و رياضيات پديده‌هايي نيستند كه به زمان خاصي اطلاق شوند اين است كه در پاسخ به سوال شما شايد به اينجا برسيم كه ما در تاريخ خود چهره‌هاي شاخص اقتصادي نداشته‌ايم و حتي در دنيا هم علم اقتصاد نسبت به علوم ديگر يك علم جوان محسوب مي‌شود و اصولا توسعه‌اي كه در علم اقتصاد اتفاق افتاده و اكنون به اقتصاد مدرن تبديل شده، پديده‌اي متعلق به كمتر از 40 سال گذشته است يعني اتفاقات بزرگي كه در علم اقتصاد رخ داده، كاملا جديداند وچرا اتفاق افتاده اند؟ براي اين است كه سوالاتي وجود داشته كه پاسخ به آنها مي‌توانسته خيلي از مسايل واقعي خودش را حل كند و اين موضوع تبديل شده به تقاضاي موثري كه در علم اقتصاد حركت و پويايي ايجاد كرده است. 
 
آقاي دكتر ستاري‌فر با توجه به اينكه اولين كتابي هم كه در اين زمينه نوشته شد اقتباس و برداشتي از يك كتاب خارجي بود آيا مثلا مي‌توانيم «اصول ثروت ملل» محمد علي فروغي را شروع اين علم در ايران بدانيم يا اينكه پيش از آن در همان چارچوبي كه شما فرموديد ممكن بود در ايران علم اقتصادي وجود داشته باشد؟
 
ستاري‌فر: ببينيد مطالعه تاريخ علم نشان مي‌دهد كه تاريخ علوم طبقه‌بندي شده و تخصصي شده به قرن 18 ميلادي باز مي‌گردد تا پيش از آن فلاسفه‌اي وجود داشته‌اند كه در مورد علوم مختلف به بحث مي‌پرداختند و صحبت مي‌كردند چنانكه خود آدام اسميت هم يك فيلسوف بوده است كه در حوزه اقتصاد نظريه‌پردازي كرده. تا قرن 18 ما در عصر كشاورزي بوده‌ايم و اين فلاسفه درباره زمين، توليد و توزيع آن حرف زده‌اند دغدغه غالب آن جوامع نگاه به دربار پادشاهان بوده و توليد فردي، خانوادگي و معيشتي بوده است اما درمورد توليد معيشتي هم بعضي از فيلسوفان حرف زده‌اند.
 
به طورمثال شيخ بهايي درمورد آن ايده پردازي كرده يا فقها وبزرگان ما هم دراين مورد سخن گفته‌اند.يا اگر به رساله‌هاي فقهاي خودمان نگاه كنيم در حوزه اقتصاد صحبت كرده‌اند. اين طور نيست كه بگوييم در حوزه اقتصاد حرفي نبوده اما اين حرف‌ها بر اساس يك روش شناسي با يك ساختار و ماهيت منسجم علمي نبوده واگر بخواهيم بدانيم چرا فرمول‌هاي آن مثل فرمول‌هاي شيمي و رياضي ثبت نشده به اين دليل بوده است كه محور و مخاطب اين علم، دربار پادشاهان بوده و پادشاهان اين سرزمين هم درطول سال‌هاي متمادي به ادبيات و نجوم توجه كرده‌اند بنابراين مسايل مالي و اقتصادي در بستر فردي و اجتماعي رشد وسيعي نداشته است.
 
در دنيا توسعه اين علم به بعد از قرن 18 باز مي‌گردد اما در كشور ما اقتصاد بيشتربه عنوان يك دغدغه مطرح مي‌شود كه به طور مثال درانديشه‌هاي اميركبير مي‌توان آن راديد كه وقتي حاكميت در تنظيم امور مالي كشور جا مي‌ماند، او به دنبال راه حل اقتصادي و چاره امور مي‌گردد. اينها بيشتر دغدغه‌هاي اقتصادي است و راه حل‌هايي هم دارد كه مطرح مي‌شود،اقتصادي است اما ما به اينها به چشم علم اقتصاد نگاه نمي‌كنيم. حالا ممكن است در دانشگاه‌هاي ما اساتيدي وجود داشته باشند كه علم اقتصاد را در سطح جهاني بدانند اما بحث ما بر سر تك تك افراد كه نيست بلكه مساله اين است كه دانشي كه ما دراقتصاد داريم درمجموع بااهميت نيست وما در كسب آن از دنيا عقب افتاده‌ايم ونكته مهم اين است كه همين ذخيره علمي چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب به خوبي مورد بهره‌برداري قرار نگرفته است.
 
من معتقدم اگر كشوري رشدمنفي هم داشته باشد به ميزاني كه علمي نگاه مي‌كند از شتاب كاهش رشدش كاسته مي‌شود. ما سابقه 65 سال برنامه‌ريزي براي توسعه داريم و مي‌توانيم بگوييم ذخيره علمي نسبتا قابل توجهي داريم كه با شكل‌گيري عصر نوين با شكل‌گيري دانشگاه‌ها و دانشكده‌هاي اقتصاد به دست آمده اما همين ذخيره اندك هم مورد استفاده دولت‌ها قرار نگرفته است و در نظام تصميم‌گيري با بي‌تفاوتي مواجه شده است. بنابر اين درتاييد صحبت‌هاي دكترنيلي والبته در وجه ديگري ازآن، من هم معتقدم قاطبه دولت‌ها در سال‌هاي گذشته،آن گونه كه بايد از علم اقتصاد بهره‌برداري نكرده‌اند ونتيجه اين شده است كه هم اقتصاد عقب‌مانده‌اي داريم وهم درزمينه علم اقتصاد عقب‌مانده‌ايم.
 
آقاي دكتر نيلي در بخشي از صحبت‌هاي خود به اين نكته اشاره كرديد كه تقاضاي دولت‌ها براي استفاده از علم اقتصاد پايين بوده ومن اجازه مي‌خواهم پرسشم را طور ديگري مطرح كنم.درطول سال‌هاي گذشته،بيشتر حاكمان وسياستمداران وسياست ورزان ايراني،علم اقتصاد را به چشم مزاحمي نگاه كرده‌اند كه مانعي براي آنها بوده است.خيلي از حاكمان ومديران وسياست مداران ايراني علاقه دارند به شيوه خليفه‌ها وحكام،دست دركيسه كنند و بودجه اختصاص دهند.
 
نيلي: دراين زمينه بايد بگويم نظام‌هاي سياسي ايران در طول تاريخ كشورمان نظام‌هاي سلسله مراتبي و متمركز بوده‌اند. از آنجا كه اگر بخواهيم يك مساله را در چارچوب نظام سلسله مراتبي حل كنيم احساس نياز به اينكه كسي ما را در مسير راهنمايي كند نخواهيم داشت. كاربرد علم اقتصاد براي اين است كه شما رفتار آحاد اقتصادي را بشناسيد و از اين شناخت براي سياست‌گذاري‌هايتان استفاده كنيد اگر احساس كنيد كه راه ميان‌بري وجود دارد براي آنكه شما آن مساله را حل كنيد آن گاه احساس خواهيد كرد كه لزومي به وجود چارچوبي كه شما را در سياست‌گذاري ياري كند نخواهد بود. بنابر اين در كشور ما چون تصميم‌گيرندگان مي‌توانستند در چارچوب يك نظام سلسله مراتبي مستقيما منابع خودشان را تخصيص بدهند به علمي كه قرار است به صورت غير مستقيم و با علامت‌دهي قيمت‌ها تخصيص منابع بدهد؛ احساس نياز نمي‌كردند.
 
يعني فكرمي كنيد وجود نفت واقتصاد نفتي يكي از دلايل عقب ماندگي اقتصاد ايران درسال‌هاي گذشته بوده است؟
 
نيلي: وجود نفت باعث شده دولت‌هاي ما به اينكه چطور مي‌توانند از طريق مكانيزم‌هاي انگيزشي در جامعه درآمد ايجاد كنند و آن درآمد منجر به شكوفايي بشود؛ فكر نكنند بلكه خودشان منبع اصلي را در دست داشتند و خودشان تقسيم مي‌كردند. حال اگراين پيش فرض را بپذيريم كه اولا به لحاظ تاريخي علم اقتصاد در كشور ما نسبت به كشورهاي ديگر ضعيف تر است و دوم اينكه علت ضعف اين علم اين است كه مشتري اصلي آن كه بايد دولت‌ها باشند، تقاضاي خودشان را ابراز نكنند و عدم ابراز اين تقاضا سبب شده علم اقتصاد هم در كشور ما رشد نكند.
 
اگر بپذيريم كه علم انباشت تلاش هزاران نفردانشمندي است كه به صورت ذره ذره اين انباره را ايجاد كرده‌اند واينكه بگوييم اين علم متعلق به مردم دوره تاريخي معاصر است درست نيست بلكه اين انباره، ذخيره ارزشمندي است كه مي‌شود از آن استفاده كرد. به نظر مي‌رسد در كشور ما به ويژه در سال‌هاي اخيرنسبت به استفاده از اين علم ترديد‌هايي ايجاد شده وبه نظر ما كه اقتصادخوانده ايم اين وضعيت هزينه‌هاي زيادي براي جامعه ما داشته پس اگر اين صحبت‌هاي ما بتواند كمك به اين كند كه واكاوي كنيم و ببينيم چرا اين مساله ايجاد شده و بتوانيم خطوطي را ارائه كنيم براي آنكه راهي براي استفاده از اين ذخيره معرفي كنيم و اين اعتماد را بدهيم كه مي‌شود چنين كاري كرد آن وقت است كه صحبت‌هاي ما مي‌تواند يك دست آوردي داشته باشد.
 
به نظرشما چه عواملي باعث شده از علم اقتصاد آن گونه كه هست،استفاده نشود؟
 
نيلي: به نظر من 5 چالش عمده تاريخي به خصوص در 30 سال گذشته باعث شده كه به صورت شايسته از علم اقتصاد استفاده نشود. يادآوري كنم كه آنچه به عنوان تنه علم اقتصاد معرفي كرديم يعني مباحثي چون مكانيزم قيمت، عرضه و تقاضا جزء مسائل محوري و بنيادي علم اقتصاد هستند يعني نمي‌شود تحليل اقتصادي فارغ از اين مكانيزم‌هاي بنيادي اقتصاد ارائه كرد اما آن 5 چالش چيست؟
 
چالش اول چالش ارزشي است درحال حاضر يك تلقي وجود دارد مبني بر اينكه ما بايد اقتصاد اسلامي داشته باشيم و آنچه به عنوان علم اقتصاد شناخته مي‌شود اقتصاد برآمده از ارزش‌هاي اسلامي نيست و چون بنيان آن بر ارزش‌هاي متفاوتي قرار داده شده پس نتيجه‌اش هم دور از ارزش‌هاي ما خواهد بود ونتيجه مي‌گيريم كه از اين ذخيره علمي نمي‌شود استفاده كرد و بايد آن را دگرگون كنيم. حال اينكه اين دگرگوني بايد تا چه حد باشد به نظرات مختلف باز مي‌گردد.اين نگراني بيشتر از سوي روحانيت ومراكز اسلامي مطرح مي‌شود.
 
چالش دوم اين است كه مي‌گويند علم بايد بومي باشد و علم وارداتي قابل قبول نيست واين چالش لزوما به كساني كه حساسيت‌هاي اسلامي هم دارند باز نمي‌گردد بلكه آنها مي‌گويند جامعه ما جامعه ويژه‌اي است؛ مي‌گويند آن علم براي كشور‌هاي پيشرفته است و با شرايط جامعه ما همخواني ندارد در حاليكه ما يك كشور در حال توسعه هستيم و مي‌خواهيم براي خودمان تصميم بگيريم و نمي‌خواهيم از آنچه ديگران گفته‌اند استفاده كنيم.
 
چالش سوم در واقع دعواي ميان عدالت و سرمايه داري است كه علم اقتصاد را علم سرمايه داري معرفي مي‌كند و مي‌گويند چون ما دغدغه عدالت داريم اگر بخواهيم اين علم را محور قرار دهيم منجر به بروز اختلاف طبقاتي و نابرابري مي‌شود و اين چالشي است كه بيشتر از سوي روشنفكران چپ مطرح مي‌شود.
 
چالش چهارم اين است که مي‌گويند چون علم اقتصاد بيشتر در كشورهايي كاربرد دارد كه ما با آنها در تعارض هستيم بنابراين رويكرد سياسي اين افراد اين است كه ما اگر آن نسخه‌ها را بپذيريم، پذيرفته‌ايم كه برويم زير آن چتر بزرگتر قرار بگيريم و چون نمي‌خواهيم چنين كنيم پس الزاماتش را هم كه همين علم اقتصاد باشد كنار مي‌گذاريم.
 
چالش پنجم پيش روي ما اين است كه برخي حتي در علم بودن اقتصاد شك دارند و مي‌گويند اقتصاد اصلا علم نيست زيرا در اين علم اختلاف نظرهاي زيادي وجود دارد و مي‌گويند در يك علم نبايد تا اين حد اختلاف نظر وجود داشته باشد به خصوص اشاره مي‌كنند به بحران مالي كه سال گذشته در كشور‌هاي جهان اتفاق افتاد و مي‌گويند علمي كه نتواند چنين واقعه‌اي را پيش بيني كند علم نيست.
 
به نظرمن اين‌ها چالش‌هاي واقعي جامعه ما است و حالا من به اندازه‌اي كه درعرصه سياست گذاري و تصميم‌گيري بوده‌ام و ارتباط با آنها داشته‌ام مي‌دانم كه وجود هريك از اين چالش‌ها را به راحتي نمي‌توان نفي كرد و اين چالش‌ها بايد محترم شناخته شوند تا منجر به نتيجه شود و ما در پايان به راه حلي برسيم كه بتوانيم از آن گنجينه بزرگ استفاده كنيم به خصوص مي‌خواهم بدون اينكه قصد داشته باشم به مباحث روز بپردازم به نكاتي چند اشاره كنم.
 
ما در حال حاضر آنچه را كه در گذشته و با تاكيد زياد و با شتاب زدگي تصميم گرفته بوديم كه انجام دهيم را داريم به صورت رسمي تجديد نظر مي‌كنيم يكي از اين سياست‌ها اصل 44 قانون اساسي است و ديگري نظام يارانه‌ها كه هر دو سياست درسال‌هاي گذشته مورد تاكيد دولت قرار داشته واكنون تصميم به بازنگري آنها گرفته‌ايم. پيش ازاين عامدانه تصميم به اجراي اين سياست‌ها گرفته شده و اين گونه نبوده كه بگوييم به صورت اتفاقي دولت بزرگ شده و يارانه‌ها به اين شكل درآمده بلكه اين‌ها حاصل سياست‌هاي رسمي كشور ما بوده و اكنون داريم در آنها تجديد نظر مي‌كنيم و رسما مي‌گوييم كه مكانيزم قيمت بايد جايگزين يارانه‌ها شود و بايد اقتصاد خصوصي جايگزين اقتصاد دولتي شود.
 
من كاري به كيفيت اين مباحث ندارم اما مي‌گويم ما در حقيقت داريم دو تغيير بزرگ را در جامعه اعمال مي‌كنيم اما از ماشين و ابزاري كه ما را از مسير اين دو تغيير بزرگ عبور مي‌دهد استفاده نمي‌كنيم يعني اين علم اقتصاد است كه مي‌تواند كمك كند چالش‌هاي اين دو تصميم مهم و تصميمات ديگر كه در زمينه‌هاي ديگري همچون ارز و اشتغال را بتوان برطرف كرد هنگام مواجهه با اين چالشها اين علم اقتصاد است كه مي‌تواند ما را به سلامت عبور دهد در حالي كه نگاه ساده انگارانه به مسائل و عدم استفاده از اين ذخيره مي‌تواند مشكل ايجاد كند. علت اشاره من به اين دو قضيه اين بود كه بگويم واقعا بايد ازصميم قلب كمك كنيم و ببينيم چالش‌هايي را كه پديد مي‌آيد چگونه بايد حل كرد و چگونه مي‌توان تصميم‌گيرندگان را متقاعد كرد كه به هر طريق كه مي‌توانند حداكثر استفاده را از اين ذخيره علمي داشته باشند.
 
بنابراين بدون اينكه بخواهيم نفي‌اي برخورد كنيم و بگوييم كه علم اقتصاد پديده خيلي خوبي است و اين حرف‌هاي كه گفته مي‌شود بنيان علمي ندارد در مجموع ما را به نتيجه نمي‌رساند ما بايد يك يك اين چالش‌ها را ريشه يابي كنيم و اين در شرايطي است كه معتقدم شايد خود ما اقتصاددان‌ها به برخي از اين چالش‌ها دامن زده‌ايم يعني اگر اقتصاددانان ما خودشان جمع بندي مشخص و واضحي داشند آن وقت شايد ما مي‌توانستيم گفتمان موثرتري با سياست مداران داشته باشيم. اين تفاوتي كه در نظرات تحصيل‌كردگان اقتصاد در كشور ما وجود دارد چيزي كاملا متفاوت از آن اختلاف رأيي است كه ميان اقتصاددانان دنيا وجود دارد زيرا بسياري از اختلاف نظر‌هاي موجود ميان اقتصاددانان ما روي همان مفاهيم اصلي و عمده است و نه بر سر شاخه‌هاي متفاوت و اين سبب مي‌شود كه سياست مدار تصميم گيرنده تصور ‌كند اقتصاددان كسي است كه از هر رقم و نوعش را مي‌توان مثل اجناس متنوع سوپرماركت تهيه كرد ودر نهايت اين موضوع ما را دچار ضعف در به كار گيري علم اقتصاد كرده است.
 
كتابي مي‌خواندم ازخاطرات آقاي وكيلي كه يكي از نزديكان آقاي داور بود. در آن كتاب اشاره مي‌شود كه وقتي علي اكبر داور وزير دارايي شد و تصميم داشت كه به زعم خود وضعيت اقتصادي را بهبود بخشد خيلي علاقه مند شده بود كه مثلا قيمت چاي در قهوه خانه‌ها را سر و سامان دهد و بدين ترتيب در سفرهاي مختلف بازرساني را مي‌فرستادند كه قيمت چاي را در قهوه‌خانه‌ها كنترل كنند. آقاي دكتر خيلي سال‌ها از آن زمان مي‌گذرد اما مشكل همان است.چيزي تغيير نكرده.
چرا علم اقتصاد هيچ گاه مورد استفاده سياست مداران ما قرار نگرفته اين ناشي از ضعف علم اقتصاد و عالمان وانديشمندان آن است يا ناآگاهي سياست مداران؟ 
 
ستاري‌فر: ببينيد شما بحث را مي‌بريد به حوزه نظري علم اقتصاد وبعد مي‌رويد سراغ آقاي داور اول بايد مشخص كنيم بحث ما در حوزه نظري است يا مي‌خواهيم برويم سراغ امثال آقاي داور.
 
موضوع ما علي اكبر داورنيست وما نمي‌خواهيم در مورد او صحبت كنيم.داور وباورهاي او، يادآور اين نكته است كه اقتصاد ما در 100سال گذشته هرگز مورد استفاده دولت قرار نگرفته ومي خواهيم بدانيم چرا بلا استفاده مانده؟
 
ستاري‌فر: آنچه در سطح نظري در ميان اهالي اقتصاد در كشور ما اختلاف وجود دارد ممكن است اصلا در سطح مباحث نظري دنيا مطرح نباشد.ابتدا مشخص كنيد كه حوزه بحث كجاست آيا حوزه نظري است يا منظورمان همين بحث‌هاي جاري داخل ايران است؟ممكن است كارهايي كه ما در ايران انجام مي‌دهيم اصلا علمي نباشند يا دعواي ما در اقتصاد جايگاهي نداشته باشد اما به هر حال آقاي دكتر نيلي بحثي داشتند مبني بر اينكه دولت را درنقش نيروي پيشران علم اقتصاد مهم مي‌دانند اما واقعيت اين است كه علم اقتصاد هم براي افراد راهكار دارد هم براي خانواده و هم جامعه چنانكه ما اقتصاد خانواده داريم و اقتصاد توليد كننده و بنگاه داريم. مخاطبين علم اقتصاد همه هستند چون همه به اقتصاد نياز دارند. آقاي دكتر نيلي بنيادي ترين دليل عدم رشد اقتصاد را تقاضاي پايين دولت مي‌دانند.
 
من هم قبول دارم كه دولت دو كار انجام مي‌دهد يكي اينكه حامي مصرف كننده است و ديگر اينكه اجازه مي‌دهد بستر‌هاي حقوقي، نهادي و قانوني شكل بگيرد اگر دراداره كشور،از رويكردهاي قضا وقدري دورشويم و فضايي براي رفتار علمي و عقلاني فراهم شود و چنين بستر‌هايي به جاي تكيه بر قضا وقدر،در بستري منطقي و معقول شكل بگيرد، آن وقت جامعه و مردم به سمت توليد علم اقتصاد مي‌روند.درعين حال اين درست است كه دولت فراهم كننده اين بستر‌ها است اما دولت تنها مصرف كننده علم اقتصاد نيست بلكه كل جامعه مصرف كننده و خانواده‌ها،درزمره مصرف كننده علم اقتصاد به شمارمي رويم.علم اقتصاد يعني با يك متدلوژي علمي به كارگيري ابزار‌ها و رويكرد‌هاي علمي در جهت حل مشكلات اقتصادي فرد، خانواده و كشور. بنابراين ممكن است يك مساله حادث شود و ما بخواهيم آن را با علم اقتصاد حل كنيم.
 
بااين نگرش،علم اقتصاد مي‌گويد به مشكلات علمي نگاه كن و از نگاه قضا و قدري و سحروجادو دور شو و با ابزار‌ها و روش‌هاي علمي منطقي فكر كن اگر من منطقي فكر كردم و آن مشكل حل شد اين مي‌شود يكي از دستاورد‌هاي علم اقتصاد. ببينيد آمريكا و اروپا به عنوان مهد سرمايه‌داري به يك تحول در علم اقتصاد دست پيدا كرده‌اند و يك تحول 500 ساله داشته‌اند و در اين فرآيند فرهنگ مردم‌شان علمي شد نگاه آنها به كار، به وقت، بحث منابع،مصارف ودرمجموع همه مسايل اقتصاد حالت تئوريك به خود گرفت وبه علاوه بسترهايي فراهم شد كه علم اقتصاد در اين كشورها در كنار ساير علوم ديگر رشد كرد اما ما در دوران قاجاريه داراي يك كشور با بسترهاي عقب افتاده بوديم پس از آن خواستيم نوسازي انجام شود كه اين نوسازي تبديل به يك نوع تجدد شد وتبديل به يك تمدن و يك حلقه واسط براي دولت بالنده براي خودمان نشد.
 
دليل اينكه بستر‌ها شكل نگرفت شايد تا حدودي اين بود كه در رابطه دولت با مردم، دولت ايران نفت داشت و اصلا نيازي به منابع مردم نداشت و ثانيا اصلا در خط علمي كاركردن نبود. اگر بخواهيم نگاه فردي هم بكنيم آدمي كه ثروت باد‌آورده به ارث مي‌برند كمتر علمي هستند. دولتهاي ما هم به نفت داشتند و در اين 60 – 50 سال چون نفت داشتيم نه دولت و نه مصرف كنندگان، علمي نشدند و دولت‌ها بسترهاي لازم را فراهم نكردند و اين خود موجب سركوب و زايش ناقص علم اقتصاد را در كشور ما فراهم كرده است.
 
آقاي دكترنيلي معتقدند كه ميان اقتصاددانان ايراني درمورد مسايل ريشه‌اي اختلاف وجود دارد. شما اين را مي‌پذيريد؟
 
ستاري‌فر: من قبول دارم اختلاف وجود دارد اما درمورد مسايل بنيادي اختلافي نيست. توجه كنيد كه در حال حاضر دعوايي بين رشد اقتصاد و رضايت اجتماعي نيست يا اختلافي ميان روستا و شهر، كشاورزي و صنعت نيست و اختلاف بر سر مثلا رويكردهاي درون نگر و برون نگر نيست بلكه هر يك از اين مفاهيم علم اقتصاد در جاي خود معتبر‌اند اما ما در ايران در هر مقطعي آمده‌ايم اين مفاهيم را روبه‌روي هم قرار داده‌ايم. من فكر مي‌كنم اقتصاد در ايران علم عقب‌مانده‌اي است وما چون به جامع‌نگري علمي نرسيده‌ايم درخيلي موارد بعضي حوزه‌ها يك مساله را محور قرار داديم و با همان به جلو رفتيم حتي در حوزه برنامه نويسي.
پروفسور نلسون كتابي در سال 1954 نوشته كه بارها تجديد چاپ شده.
 
او درمقدمه اين كتاب به همين موضوع اشاره كرده و نوشته به اين دليل كه اقتصاد با انسان و جامعه انساني سروكار دارد، با جغرافيا، دين، ارزش‌ها و فرهنگ‌ها هم ارتباط دارد.به عقيده او علم اقتصاد منكر هيچ كدام ازاين پديده‌ها نيست. او مي‌گويد ازديد من يك درس خوانده اقتصاد كه مي‌خواهد براي مردم هندوستان نسخه توسعه بنويسد و فقر پروتئيني مردم اين كشور را مي‌بيند و مي‌گويد گاوها را بكشيد تا به مردم گوشت برسانيم؛ اقتصاددان نمي‌دانم. بلكه او در هندوستان با احتساب ارزش‌ها بايد راهكاري پيدا كند كه هم مردم سير شوند وهم ارزشهايشان رعايت شود. علم اقتصاد با فرهنگ و با ارزشها و دين‌ها دعوا ندارد. حالا بايد ببينيم كدام قسمت دين، مذهب و ارزشها پيش برنده است و كدام قسمت آن عقب برنده.
 
علم، جنبه پيش برنده ارزش‌ها را دوست دارد اما با جنبه عقب برنده آن به شدت در تضاد است و حال اينكه ما مي‌گوييم دولت‌ها بايد بستر سازي كنند به اين معني است كه دولت‌ها بايد از طريق نهاد‌هايي چون دانشگاه، آموزش و پرورش و صداو سيما نسبت به ترويج و توسعه باورهاي علمي اقدام كنند وباور‌هاي عقب برنده را كنار بزنند هر چه باور‌هاي پيش برنده جلو بيايند علم هم رشد پيدا مي‌كند و به پيش مي‌رود. اين بحث شايد براي شما عجيب باشد اما براي من عجيب نيست.
 
چنان كه شما و دكتر نيلي در صحبت‌هايتان از برنامه‌هاي توسعه مثال زديد ببينيد درحال حاضر در قرن 21 هستيم و در اواسط برنامه بيست ساله چشم انداز توسعه؛ يك برنامه توسعه كه نوشته مي‌شود وقت زيادي مي‌برد و محصول كار دست كم سه چهار هزار نفر است از اساتيد دانشگاه گرفته تا استانداران و مسولان سازمان برنامه و... بعد مي‌رود در دولت، مجلس و در نهايت به دست رهبري امضا مي‌شود و تبديل مي‌شود به قانون در جايي كه ما به اين نتيجه نرسيده‌ايم كه اگر چيزي قانون است آن را اجرا كنيم و اگر قانوني ضعيف است آن را اصلاح كنيم. مي‌آييم و قانون را زير پا مي‌گذاريم و جايي كه قانون زير پا گذاشته مي‌شود علم رشد پيدا نمي‌كند. همين اندك ذخيره علمي كه وجود دارد در اين جغرافيا گويي زيادي است و موجبات مخالفت‌ها فراهم شده است.
 
بنابر اين اگر بخواهيم به دنبال نارسايي‌ها باشيم هر چه در زمان به سمت جلو مي‌آييم نقش دولت‌ها سنگين‌تر مي‌شود نه اينكه دولت‌ها فقط مصرف كننده علم اقتصاد هستند بلكه دولت‌ها مكلف‌اند جامعه را علمي بار بياورند و به فرهنگ علمي شكل بدهند تا آدم‌ها رفتار خودشان را علمي كنند اگر باورها، فرهنگ و رفتار علمي شد آن وقت شرايط زايش علم فراهم مي‌آيد بنابراين از شما مي‌خواهم كه مشخص كنيد بحث‌تان در حوزه اجرا و متصديان آن يا در حوزه علم اقتصاد است؟ ودراين زمينه من هم مثل خيلي‌هاي ديگر معتقدم اقتصاد يك دست داريم. ما اقتصاد يك وجهي نداريم چون مسايل علوم اجتماعي همواره چند وجهي هستند حالاممكن است يك نفر جزئي نگر است و ديگري جامع نگر اما نگاه آن دو با يكديگر متفاوت است اين اشكالي ندارد كه هركس نگاه خودش را داشته باشد اما يك نظام تصميم گير كه مي‌خواهد نسخه بدهد بايد جامع نگر باشد اما رويكرد‌هايي كه در كتب علم اقتصاد تبيين شده‌اند رويكرد‌هاي تلفيقي هستند يعني حوزه علم اقتصاد در كنار علوم ديگري چون جامعه شناسي و روانشناسي و علوم ديگر كه با علم اقتصاد رابطه تنگاتنگ پيدا كرده‌اند. ايرادي ندارد كه همه به يك موضوع نگاه يكساني نداشته باشند.
 
دكتر نيلي اعتقاد دارند كه اقتصاد اصول وبنيان‌هايي دارد كه آن رابه تنه درخت تشبيه كرده‌اند.ايشان وجود اختلاف نظر در شاخ وبرگ‌ها را رد نمي‌كنند اما چرا اقتصاددانان ايراني دراصول اختلاف نظر دارند؟
 
ستاري‌فر: من هم قبول دارم كه علم اقتصاد اصولي دارد ومن هم اين اصول را قبول دارم.درزمينه انديشه اقتصاد همان‌طوركه همه دانشگاه‌هاي دنيا اختلاف نظراساسي وجود دارد ما درايران هم اختلاف ديدگاه داريم.درسياست گذاري اقتصاد هم به طورقطع اختلاف نظر وجود دارد اما ممكن است اختلاف نظرها ناشي از ديدگاه شخصي ما نباشد يعني ديدگاه سازماني است كه بر ديدگاه شخصي من غلبه مي‌يابد.
 
ونظر شما چيست آقاي دكتر نيلي؟
 
نيلي:گير اصلي همين جاست.بحث سر اين است كه درمباني اصلي اگر جامعه تحصيل‌كردگان اقتصاد حرف واحدي مي‌زدند، مي‌توانستيم توفيق زيادي داشته باشم. در اين زمينه مثالي دارم كه دكتر ستاري‌فر به خوبي يادشان هست. درسال 1366 نتايج سرشماري كه آماده شد ما متوجه شديم كه درفاصله زماني سال‌هاي 55 تا 65 جمعيت كشور ما 9/3 درصد رشد كرده است. عدد بزرگ و نگران‌كننده‌اي بود ونشان مي‌داد ما شوك جمعيتي داشته‌ايم. سازمان برنامه آن روزها مبتكر برگزاري همايشي در شهر مشهد شد كه همه جمعيت‌شناسان و تعدادي از اقتصاددانان كشور و علماي مطرح ازشهر قم به اين همايش دعوت شده بودند. ازهمه كارشناسان حاضردرهمايش صداي واحدي شنيده مي‌شد وهمه درقطعنامه پاياني نسبت به نرخ نگران كننده رشد جمعيت ابراز نگراني كردند.
 
من فكر مي‌كنم اولين سميناري بود كه درمورد قطعنامه پاياني آن اجماع نظركامل وجود داشت وتاجايي كه من به خاطر دارم،ديگر هيچ وقت چنين سميناري برگزار نشد كه اجماع همه اقتصاددانان را به دنبال داشته باشد.آن روزها گفتن اينكه سياست جمعيتي بايد اعمال كنيم بسيار سنگين بود و جو كشور اجازه صدورچنين قطعنامه‌اي را نمي‌داد اما اجماع كارشناسان منجربه صدور آن شد. اما درحال حاضر ميان اقتصاددانان كشور روي اصول علم اقتصاد اجماع نظر وجود ندارد. اگراقتصاددانان كشور حتي در دهه 60 عنوان مي‌كردند كه سياست يارانه‌ها غلط است ودراين زمينه اجماع وجود داشت، شايد اقتصاد ايران به اين زحمت وصرافت نمي‌افتاد.اقتصاددانان ايراني هنوز روي مفاهيم عرضه وتقاضا اختلاف نظر دارند.درمورد نرخ ارز هنوز اختلاف نظرداريم.....
 
در سال‌هاي گذشته بيشتر روي چه مسائلي اختلاف‌نظر داشته‌ايد؟ 
 
نيلي: روي نرخ ارز، عرضه وتقاضاهمين‌ها بوده. بنابراين من هم چنان اصرار دارم كه اقتصاددانان ايراني هنوز دراين زمينه اختلاف نظر دارند. دردنيا ديگر ازاين مرحله گذر كرده‌اند. اگر يكي ازهمكاران اقتصاددان من بيايد وبگويد من كينزي دهه 30 هستم من دستش را مي‌بوسم. به اين دليل كه اقلا محدود به سياست پولي ومالي است. او نمي‌گويد من بايد براي بنگاه قيمت‌گذاري كنم. شما مثال علي اكبر داور را زديد. نكته خوبي بود 100 سال است كه همان مسائلي وجود دارد.
 
دولت قند را قيمت‌گذاري مي‌كند. شكر را بازرسي مي‌كند به نظرمن دولت‌هايي كه اين گونه رفتار مي‌كنند يا كرده‌اند، نه كينزي بوده‌اند نه كلاسيك. من نمي‌توانم بپذيرم كه ميان اقتصاددانان ايراني اجماع وجود دارد به همين دليل اعتقاد دارم اين شكاف هيچ وقت به سود اقتصاد كشور تمام نشده درحالي كه اگر اين گونه نبود و ما مي‌توانستيم ديدگاه‌هاي نزديكي داشته باشيم، خيلي مي‌توانستيم اثر گذار باشيم. درحال حاضر صداهاي متفاوتي از ميان اقتصاد خوانده‌هاي كشور بلند مي‌شود. من چيزي مي‌گويم. دكتر ستاري‌فر طور ديگري مي‌گويد. و آقاي توكلي هم به شكل ديگر. همه دكتراي اقتصاد داريم اما چند روايت از يك جريان داريم. 
 
ما درجريان اصلي اقتصاد(main stream) باهم اختلاف داريم. درهمه جاي دنيا درهمه دانشكده‌ها پايه‌هاي اقتصاد يكسان است. همان مفاهيمي‌كه من به عنوان تنه درخت مثال زدم درحالي كه درايران اقتصاددانان درزمينه جريان اصلي اقتصاد هم اتفاق نظر ندارند. براي حل يك موضوع هركس نسخه‌اي مي‌پيچد. يكي مي‌گويد اول نياز به نهاد داريم يكي ديگر معتقداست نياز به دخالت دولت داريم. پيام‌هاي ما يكسان نيست و دولت به عنوان تصميم گيرنده باخودش مي‌گويد اين‌ها حتي با هم در يك زمينه اتفاق نظر ندارند وآن چه مطرح مي‌كنند نه راه حل كه بازگو كننده اصول يك نحله فكري مشخص است. ما اگر50 نفر مي‌شديم كه ازجريان اصلي علم اقتصاد برداشت يكساني داشتيم، مي‌توانستيم بسيار تاثير گذار باشيم. 
 
منبع:وبلاگ محمد طاهری
 

 

دریافت کد : توجه : شما میتوانید با تغییر مقادیر width و height در کد فوق عرض و ارتفاع دلخواه خود را تنظیم کنید.
نظر شما :
captcha
  • محل تبلیغ شما در پورتال مناظره و گفتگو
چند سال پيش در حاشيه برگزاري نمايشگاه مطبوعات،يک روز غرفه روزنامه دنياي اقتصاد به ميداني براي بيان ديدگاه طرفداران اقتصاد آزاد واقتصاد نهادگرايي تبديل شد. دکتر ستاري فر به عنوان يک اقتصاد دان طرفدار نهاد گرايي و دکتر نيلي به عنوان يک اقتصاد دان طرفدار اقتصاد آزاد. متن کامل اين شبه مناظره را در روبرو بخوانيد.
 
آیا رئیس جمهور بدون تحول نظام بانکی متوانددر اقتصاد تاثیر گذار باشد؟
بله
12%
 
خیر
87%