با حضور دکتر پرویز عباسی داکانی و محمد جواد اسماعیلی
چشمان جست و جو گر و پرنفوذش گویی میخواهند هستی هر چیز را بشکافند و از کنه و چیستی کائنات آگهی یابند!بیانش گرم و گیرا و حضورش شوق انگیز است.در پس تلخی و آشفتگی ظاهریاش دریایی از شیرینی و آراستگی موج میزند.به همان اندازه که حق گویی و صراحت را میپسندد،در برابر سخن حق و منطق تسلیم است.اینها بی کم و کاست صفات فیلسوف پژوهندهای است که روزی در نوجوانی به عشق طلبگی، درس دبستان را در روستای دینان ناتمام گذاشت و به مدرسه علوم دینی«نیماورد»در اصفهان رفت تا در زمره عالمان دین قرار گیرد.مردی که در ادامه راه،چند بار به تردید دچار شد و هر بار با عشق به«چیزی»،یا«کسی»،قویتر از گذشته به فصل جدیدی از زندگی و اندیشه علمی وارد شد.
استاد دینانی یادآور حکیمان سترگ تاریخ ماست،از تبار بزرگانی که دریغ است دانش گسترده آنها با پیمانههای حقیر واحدهای درسی سنجیده شود.او از جمله دانشورانی است که فقه و فلسفه و عرفان را به قاعده آموختند و در فرجام،به یگانگی و پیوستگی این هر سه ایمان آوردند،آنگاه گام در راه آشتی آنها نهادند،حکیمانی که ایمان و برهان و عشق را سه وجه مثلثی دیدند که محیط بر انسان است.از این گروه در گذشته نه چندان دور، «ملاصدرا»را داشتیم.دینانی در دوران تحصیل در حوزه،طلبهای کنجکاو و کوشا و موفق بود که به هر جا سر میکشید و از محضر درس بسیاری از بزرگان فقه و فلسفه و عرفان بهرهها گرفت و درسها آموخت و در همان زمان،به دلیل شایستگیهای علمی،در حوزه علمیه صاحب کرسی تدریس با شاگردانی پر شمار شد،اما این همه او را راضی نمیکرد،شوق پژوهش در افقهای دیگر و حضور در فضای جدید،او را از حوزه به دانشگاه کشاند،اما هیچ گاه در«کسی»و«جایی»متوقف نشد و همچنان پیگیر کار تحقیق و تدریس،در اوج پختگی،به تألیف آثار گرانسنگی همت گماشت که تا روزگاران دراز رهروان راه معرفت را چراغ هدایت خواهد بود.دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی هم اکنون در آستانه هفتاد سالگی پخته و پویا و پرتوان،همچنان زلال معرفت را در بستر عطشناک جامعه جاری میکند.آنچه در این شماره میخوانید،حاصل دو نشست ما با استاد دینانی در معیت آقایان دکتر پرویز عباسی داکانی و محمد جواد اسماعیلی است.امید که آموزههای این گفت و گو،چراغ راه همه سالکان طریق عقل و عشق و ایمان باشد.
استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی در سال 1313 در روستای«دینان»از توابع اصفهان،نزدیک آتشگاه«درچه»به دنیا آمد.وی در زادگاهش دینان به دبستان رفت،اما قبل از اتمام دوره دبستان،بنا به علاقه و تصمیم شخصی از روستای دینان به شهر اصفهان رفت تا در یکی از مدارس تاریخی این شهر به نام«نیماورد»به تحصیل دروس حوزوی بپردازد.او در این مدرسه،صرف و نحو،بیان و بدیع،بخشی از منطق و شرح لمعه و حدودی از فقه و اصول را نزد اساتیدی چون:شیخ محمد علی حبیب آبادی،شیخ عباسعلی حبیب آبادی و شیخ محمد حسن نجف آبادی فرا گرفت.
دکتر دینانی در حدود سالهای 34-1333 برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم رفت و درسهای مکاسب،فقه و اصول و خارج فقه و اصول را از اساتید بزرگی چون:شیخ عبد الجواد سدهی،فکور یزدی،سلطانی طباطبایی،مجاهدی،سید محمد محقق داماد،آیت الله العظمی بروجردی و امام خمینی(ره)فرا گرفت.وی از شاگردان خاص علامه طباطبایی است و سالها از درس تفسیر،عرفان،اسفار،شفا و شرح منظومه آن مفسر و عارف بزرگ بهرهمند گردید و سپس با شرکت در حلقه درس شبانه علامه در قم و سپس در تهران،با حضور هانری کربن،بر دامنه دانش و بینش خویش افزود.
دکتر دینانی در دوران طلبگی روحانی کنجکاو با ذکاوت و موفقی بود که در درسهای جنبی حوزه نیز شرکت میکرد و به خاطر همین ویژگیها در تدریس علوم حوزه و بویژه شرح منظومه شاگردان بسیاری یافت و در حوزه علمیه خوش درخشید.
وی همزمان با تحصیل علوم حوزوی در قم،به تحصیل علوم کلاسیک و رسمی پرداخت و با اخذ دیپلم متوسطه،در کنکور دانشگاه تهران شرکت نمود و پس از اخذ لیسانس،به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و دبیر دبیرستانهای تهران گردید.وی در ادامه تحصیلات دانشگاهی،با اخذ فوق لیسانس،در کنکور دوره دکترای دانشگاه تهران شرکت کرد و نفر اول شد؛سپس به تدریس در دانشگاه رضوی مشهد پرداخت و در این شهر بنا به مصلحت،از کسوت روحانیت بیرون آمد و سرانجام پس از ده سال تدریس در مشهد،کار آموزش و تدریس را در دانشگاه تهران ادامه داد.
دکتر دینانی از اندیشمندان ژرف اندیشی است که با تحصیل در حوزه و دانشگاه از پیشگامان عملی وحدت حوزه و دانشگاه و از زمره حکیمان صاحبنظر در فلسفه و عرفان اسلامی است.از این اندیشمند فرزانه،علاوه بر مقالات متعدد پژوهشی،9 اثر تحقیقی روشنگر در زمینه عرفان و فلسفه و مسایل اسلامی به چاپ رسیده است.
دکتر دینانی هم اکنون ضمن همکاری با برخی از مؤسسات علمی-پژوهشی و نیز تحقیق و تألیف،همچنان به تدریس در دانشگاه تهران مشغول است.
کیهان فرهنگی ضمن تشکر از جناب استاد دینانی که برای این گفت و گو قبول زحمت فرمودند و همین طور سپاس از جناب دکتر داکانی و جناب آقای محمد جواد اسماعیلی که در این نشست ما را همراهی میکنند،از جناب استاد دینانی تقاضا میکنیم بحث را از تولد و تحصیلات و خانواده خود آغاز کنند.
استاد دینانی: بسم الله الرحمن الرحیم.من در سال 1313 در روستای دینان از توابع اصفهان متولد شدم و در همان روستا به دبستان رفتم.
خانواده من یک خانواده معمولی مسلمان بودند.من در همان سنین نوجوانی بدون آن که تحصیلات ابتداییام را تمام کنم،به تحصیل علوم دینی و طلبگی علاقهمند شدم.
کیهان فرهنگی: در آن سن و سال چه انگیزهای شما را به علوم دینی و طلبگی علاقهمند کرد؟
استاد دینانی: آن زمان به هر حال،هر محلی روحانی خاص خودش را داشت و پدرم با بعضی علمای اطراف دینان هم رفت و آمد میکرد و گاهی هم آنها میهمان ما میشدند.پدرم گاهی در منزل از علما و بخصوص از علم و تقوای یک عالم روحانی صحبت میکرد و این صحبتها در من اثر داشت. صرف نظر از حرفهای پدرم،همان موقع که در دبستان خواندن و نوشتن یاد میگرفتم،کتابی به دستم افتاد که تأثیر عمیقی بر من داشت.نمیدانم این کتاب از کجا به دستم رسید.کتابی بود که اول و آخر نداشت.گفت:«اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است!»من به عنوان یک نوجوان روستایی با همان ذهن بسیط،شدیدا تحت تأثیر آن قرار گرفتم، بطوری که آن کتاب فکر شبانه روزی مرا به خود مشغول میکرد.
کیهان فرهنگی: از ویژگیهای آن کتاب بفرمایید.
استاد دینانی:آن کتاب مجموعه اشعار متنوعی بود که تنظیم کنندهاش مشخص نبود و رباعیاتی از ابو سعید ابو الخیر،سحابی استر آبادی و شخصی به نام میرزا تقی یا میرزا نقی کمرهای در آن بود.من آن زمان تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته بودم و این شاعران را نمیشناختم.حتی«کمرهای»را درست تلفظ نمیکردم!اما احساس میکردم در این رباعیات،بویژه رباعیات ابو سعید،چیزی هست که مرا سخت تحت تأثیر قرار میدهد.بعدها که بزرگتر شدم،ابو سعید را شناختم،اما هنوز نمیدانم سحابی استر آبادی کیست؟یعنی پیگیری نکردم.
دکتر داکانی:از شاعران عهد صفوی است استاد.
استاد دینانی:به هر حال،رباعیاتش خیلی تکان دهنده است.آن موقع متوجه شدم که به این گونه تفکر علاقه خاصی دارم و بعدها فهمیدم که این تفکر،تفکر عارفانه است که تا آن زمان اسمی برایش نداشتم.این علاقه و حرفهایی که پدرم درباره علما میگفت که آدمهای خوبی هستند،یک اشتیاقی در من به وجود آورد که من هم بروم مثل آنها بشوم!پرسیدم که اینها کجا درس میخوانند؟ گفتند:در مدرسه نیماورد،به همین جهت من هم علاقهمند شدم که بروم مدرسه نیماورد اصفهان و درس طلبگی بخوانم.
کیهان فرهنگی: پدر و مادرتان مخالفتی با تحصیل طلبگی شما نداشتند؟
استاد دینانی:پدرم حرفی نداشت و بدش نمیآمد که به مدرسه نیماورد بروم،اما کمک هم نمیکرد.میگفت:خوب است،اما برای رفتنم اقدامی نمیکرد.او مرد خیلی خوبی بود ولی به فرزندانش زیاد نمیرسید.بیشتر به کارهای خودش مشغول بود،بچه هم زیاد داشت-پنج پسر و چند دختر-مادرم هم چندان علاقهای به رفتنم نداشت، اما برادرانم مخالف بودند.
کیهان فرهنگی: چرا؟
استاد دینانی:خب،با رفتن من به اصفهان،آنها یک نیروی کمک کار را از دست میدادند و به این دلیل نمیخواستند من برای تحصیل به اصفهان بروم.بالاخره هر طور بود من تصمیم خودم را گرفتم که به مدرسه نیماورد اصفهان بروم،حالا هر چه میخواهد بشود،یعنی حتی با خشونت و قهر.آن موقع پدرم مرا به دوستی که در مدرسه
نیماورد میشناخت سپرد و سفارشم را به او کرد، او هم پذیرفت.در واقع من در ورودم به مدرسه نیماورد به حجره او رفتم و دو-سه ماهی آنجا بودم. بعد حجره جدایی برایم گرفت و مسقتل شدم.
پس از چند ماهی که آنجا بودم و درس میخواندم،از آن فضا و محیط و همه چیز آنجا دلزده شدم،دیدم آنجا،آن چیزی که در عالم تصورات و ایده داشتم نیست و کمی پشیمان شدم.
اما پشیمانی فایدهای نداشت.چون اگر بر میگشتم دشمن شاد میشدم!با خودم گفتم:من با آن مخالفتها به اینجا آمدهام و حالا نامردی است که برگردم!میمانم،هر چه بادا باد!ماندم و کم کم با عالم ادبیات و صرف و نحو و معانی بیان انس گرفتم و ارتباط برقرار کردم.
کیهان فرهنگی: استادانتان در مدرسه نیماورد چه کسانی بودند؟
استاد دینانی:استادانم یکی مرحوم شیخ محمد علی حبیب آبادی و دیگری مرحوم حاج شیخ عباسعلی حبیب آبادی بود.آنها استادان نمونه ادبیات در آن عصر بودند.
من بخشی از«مغنی»و کتاب«مطول»را نزد آنها خواندم.جلد اول«شرح لمعه»را هم نزد مرحوم استاد شیخ محمد حسن نجف آبادی خواندم.البته اساتید متفرقه دیگری هم داشتم.
کیهان فرهنگی: در حوزه اصفهان،چه درسهایی برای شما جاذبه داشت؟
استاد دینانی:وقتی درس مطول و«مغنی»را شروع کردم،دیدم جاذبه جدیدی در من پیدا شد و با شگفتی دیدم که یک معارفی در آنها هست.خب، این درسها ظاهرا ادبیات و صرف و نحو و معانی بیان بودند ولی به عقیده من معارفی در آنها بود و جهانی جدید به روی من گشوده شد.یعنی جاذبه ادبی در من ایجاد کرد.
همین درسها در من عشقی پدید آورد که با خودم گفتم:طلبگی هر مشکلی داشته باشد،با این درسها مهم نیست و میارزد که ادامه بدهم و ادامه دادم.
کیهان فرهنگی: استاد!در چه سالی و به چه انگیزهای پس از تحصیل در حوزه اصفهان به قم رفتید؟
استاد دینانی:خب،شنیده بودم که قم حوزه علمیه بزرگتری دارد و به همین دلیل،برای ادامه تحصیلات حوزوی گمان میکنم سال 33 یا 34 بود که به آنجا رفتم.البته رفتنم به قم هم خالی از مشکلات نبود.اما هر طور بود به قم رفتم.
کیهان فرهنگی: در قم چه درسهایی را ادامه دادید؟
استاد دینانی:من جلد اول شرح لمعه را در اصفهان خوانده بودم.در قم،جلد دوم رسائل و *کیهان فرهنگی:مباحث جلسات شبانه علامه طباطبایی حول چه محوری بود؟
استاد دینانی:آنجا یک افکار عمیقی مطرح میشد.درسهای آنجا فلسفه و عرفان معمولی نبود،بلکه«خارج فلسفه»و «خارج عرفان»بود.
مکاسب و سطوح را تا کفایه خواندم و یک مدتی هم فقه اصول خواندم و به درس خارج رفتم و دیگر به اصطلاح راه افتادم؛قم هم که میدانید دریایی است!بعد از مدتی که در قم بودم،یک تردید ثانوی در من پیدا شد.احساس کردم بعد از این درسهایی که خواندم و یاد گرفتم،هنوز یک کمبودهایی هست و همه معارف اینها نیست.با خودم گفتم:فقه همین است.این درسها را هر چه بخوانی پختهتر میشوی،ولی باز همین است،چیز بیشتری نیست. موازین علم اصول همینهاست.
احساس کردم یک چیزی از این دایره بیرون است و در این دایره نیست و نمیدانستم چیست؟ طلبههای آن زمان هم ساده بودند.طلبههای امروز متنوعترند،هر چند به عمق طلبههای گذشته نیستند.من آن زمان شرح منظومه را به صورت متفرقه و جاهای مختلف خوانده بودم.علامه طباطبایی هم در قم شهرتی داشتند.من به درس تفسیر و اسفار ایشان رفتم،دیدم حرفهای علامه از سنخ دیگری است.آنجا بود که آن تردید ثانویام دوباره به یک عشق و جاذبه جدید تبدیل شد و این عشق جدید،عشق به فلسفه و علاقه به شخص علامه طباطبایی بود.میبینید که در مسیر تحصیلات من،هر از گاهی یک تردیدی پیدا میشد و باز یک عشق جدیدتری مرا به ادامه راه میکشاند.
کیهان فرهنگی: جناب عالی تنها در همین دو درس علامه حاضر میشدید یا کلاسهای دیگر ایشان هم میرفتید؟
استاد دینانی:وقتی درس اسفار علامه به دستور آیت الله العظمی بروجردی بر اثر فشارهایی تعطیل شد،ایشان دوباره درس شفا را شروع کرد.البته همان زمان هم که درس علامه تعطیل شد،من شاگرد ایشان بودم،بعد کم کم جلسات شبانه هم شروع شد که شرکت میکردم.این جلسات سیار بود و هفتهای دو شب در خانهها برگزار میشد و تعداد انگشت شماری هم در آن شرکت میکردند. ابتدا دوستان نزدیک من به آن جلسه میرفتند و من توسط آنها به علامه معرفی شدم.آن زمان،اگر کسی میخواست به آن جلسه«خاص الخاص»بیاید، باید از طرف یکی از افراد جلسه به علامه معرفی شود،اگر ایشان میپذیرفت،امکان حضور میسر بود.من هم توسط یکی از دوستان به علامه معرفی شدم و فرمودند:بیاید.
کیهان فرهنگی: این جلسه با توضیحاتی که از کیفیت آن فرمودید همان چیزی نبود که در دوره نوجوانی در آن کتاب رباعیات عارفانه در ذهن شما نقش بسته بود؟
استاد دینانی:بله،آن شعرها به علاوه مطالعات بعدیام و تمام چیزهایی که فکر میکردم دنبالش هستم.
کیهان فرهنگی: مباحث آن جلسات شبانه علامه طباطبایی حول چه محورهایی بود؟
استاد دینانی:آنجا یک افکار عمیقی مطرح میشد،درسهای آنجا فلسفه و عرفان معمولی نبود،بلکه«خارج فلسفه»و«خارج عرفان»بود.ما معمولا درس خارج فقه و اصول داریم ولی درس خارج فلسفه و عرفان معمول نیست.درسهای آن جلسات،خارج عرفان و فلسفه بود،بدون اینکه به این اسم معروف باشد.به هر حال،آن جلسات سالها ادامه داشت.
کیهان فرهنگی: حضرت عالی سالها با علامه طباطبایی ارتباط داشتید،لطفا از ویژگیهای فردی و شخصیتی ایشان برایمان صحبت کنید.
استاد دینانی:من بسیار دیدهام که دوستان وقتی از علامه طباطبایی صحبت میکنند،بیشتر بر فلسفه و عرفان و تفسیر یا زهد علامه تکیه میکنند،اما چیزی که از آن غفلت میشود،آزادگی علامه بود. من این ویژگی را در دیگران کمتر دیدهام و شاید هنوز هم ندیده باشم.حقیقت این است که من مردی به آزاد اندیشی علامه طباطبایی هنوز ندیدهام و شما این را از من بپذیرید.من غرب را دیدهام،با فلاسفه غرب هم آشنایی خیلی خوبی دارم و میتوانم ادعا کنم که در غرب هم فرد آزاد اندیشی مثل علامه طباطبایی پیدا نمیشود و شما این سخن مرا اغراق ندانید.این،البته در خلوتش بود،در جلوتش،همین بود که در ظاهر بود و یک ذره هم از ظاهر تجاوز نمیکرد و همین ظاهر را میگفت و معنا میکرد.ولی در خلوت،آزاد و رها بود و مسایل را در کمال آزادگی تجزیه و تحلیل میکرد، چون به مخاطب خود اطمینان داشت.آن کلاسهای علامه برای من خیلی جاذبه داشت و این جاذبه هیچ وقت تمام نمیشود،من از آن جلسات خیلی بهره بردم.بهر حال،این سر گذشت طلبگی من بود.
دکتر داکانی:استاد!آشنایی شما با استاد مطهری از کجا بود آیا شما با ایشان هم درس داشتید؟
استاد دینانی:البته شهید مطهری شخصیتی بود که برای همگان شناخته شده بود و طلاب هم ایشان را به عنوان یک مرد فاضل میشناختند و ما هم آثارشان را میخواندیم،اما ایشان در تهران بود و من در قم شاگرد علامه طباطبایی بودم.شهید مطهری آن زمان در قم نبودند که بنده شاگرد ایشان باشم،وقتی هم که من به دانشگاه تهران رفتم،آقای مطهری استاد آنجا بودند ولی من با ایشان درس نداشتم.آن زمان سه نفر در دانشگاه تهران فلسفه درس میدادند،یکی استاد مطهری،یکی دکتر ملکشاهی و دیگری هم آقای دکتر جواد مصلح که اتفاقا بیشتر درسهای من و حتی رساله دکتریام با راهنمایی آقای مصلح بود.
کیهان فرهنگی: اشارهای به مطالعه آثار استاد مطهری داشتید،آن زمان چه آثاری از ایشان خوانده بودید؟
استاد دینانی:دقیقا همه را به یاد ندارم،مقالات ایشان را میخواندیم و پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم را هم نوشته بودند که خوانده بودیم.
کیهان فرهنگی: گویا استاد مطهری در آن جلسات شبانه علامه که اشاره فرمودید شرکت میکردند،همین طور است؟
استاد دینانی:بله،ولی آن جلسات شبانه علامه، دورههایی داشته و استاد مطهری قبل از دوره ما،در آن جلسات بودند.
کیهان فرهنگی: جلسات شما با علامه از لحاظ سبک و سیاق و محتوا،ادامه همان جلسات قبلی بود؟
استاد دینانی:نخیر،سبک و سیاق کلاسها در زمان ما عوض شده بود.جلسات قبل از ما بیشتر معطوف به مساله مارکسیسم میشد که مسأله آن روز بود ولی در دوره ما آن مسایل تمام شده بود و بیشتر مباحث ناب فلسفی مطرح میشد و ما جلسات را همانطور که میخواستیم پیش میبردیم.در آن جلسات،ما طرح مسأله میکردیم و پاسخ میگرفتیم.
کیهان فرهنگی: آیا از آن جلسات شبانه چیزی هم نوشته و چاپ شده است؟
استاد دینانی:در آن جلسات هر کس برای خودش یادداشتهایی مینوشت اما به صورت رسمی خیر،چیزی چاپ نشده،من هم یادداشتهای خودم را دارم ولی آن را چاپ نکردهام.
کیهان فرهنگی: از چهرههای سرشناس آن جلسات چه کسانی را به یاد دارید؟
استاد دینانی:آقای حسن زاده آملی و همینطور آقای جوادی آملی هم به آن جلسات میآمدند.
کیهان فرهنگی: گویا بعدها جلساتی هم با علامه طباطبایی و هانری کربن در تهران داشتید، آیا استاد مطهری هم در آن جلسات شرکت میکردند؟
استاد دینانی:در آن جلسات گاهی هم استاد مطهری شرکت میکرد،اما مرتب نمیآمد.بله ما با هم سلام و علیک داشتیم و ایشان خیلی هم به من توجه داشت.به تهران که آمدم با همدیگر روابط دوستی داشتیم و گاهی هم با ایشان مشورت میکردم.
کیهان فرهنگی: آیا میتوانیم بگوییم شما و استاد مطهری تقریبا یک مسیر مشترکی را طی کردهاید؟
استاد دینانی:با این تفاوت که ایشان به طور رسمی مراحل دانشگاهی را طی نکرده بود و مسیر دیگری را رفته بود.یعنی نیامده بود در دانشگاه و سر کلاس بنشیند و مدرک بگیرد.
دکتر داکانی:استاد!شما با امام خمینی(ره)هم کلاسهایی داشتید؟
استاد دینانی:بله.من با ایشان کلاس داشتم. زمانی که در قم بودم،نزدیک ده سال یک دوره فقه و اصول و درس خارج ایشان میرفتم.
کیهان فرهنگی: از درس فلسفه و عرفان امام(ره) هیچوقت استفاده نکردید؟
استاد دینانی:در دوره ما،امام مطلقا در فلسفه لب از لب باز نمیکرد که چیزی به زبان بیاورد.
دکتر داکانی:چرا؟
استاد دینانی:ایشان به دلایلی این دو درس را آن وقت کنار گذاشته بودند.ما گاهی در عیدها که برای سر زدن به منزل استادانمان میرفتیم،به منزل امام هم میرفتیم،آنجا حتی حیله شرعی و طرح شبهه میکردیم که امام احساس وظیفه کنند و چیزی از فلسفه و عرفان بگویند اما به مجرد این که به این مسایل میرسیدیم،امام به ما نگاه میکردند و ساکت میشدند و هیچ چیز نمیگفتند!اما اگر از فقه و اصول مطلبی را مطرح میکردیم،وارد بحث میشدند.
کیهان فرهنگی: حالا که بحث به استادانتان رسید،لطفا درباره اساتید دیگرتان در قم هم صحبت کنید.
استاد دینانی:در قم مدتی-شاید پنج یا شش ماه
-کلاسهای آیت الله العظمی بروجردی را درک کردم.کلاسهای ایشان خیلی شلوغ و وقتگیر بود و تعطیلات کلاس هم زیاد بود چون ایشان حال جسمی مساعدی نداشتند.آن زمان استادان حوزه چند نفر بودند.مثلا آقای محقق داماد،آقای شریعتمداری،آقای گلپایگانی و امام خمینی(ره)؛ من فلسفه را پیش علامه طباطبایی خواندم،البته استادان متفرقه دیگری هم داشتم.
دکتر داکانی:استاد!با آقای رفیعی قزوینی هم درس داشتید؟
استاد دینانی:بله،در آن سالها به حکم کنجکاوی نزد ایشان هم میرفتم.شنیده بودم که آقای رفیعی قزوینی فیلسوف بزرگی است و در قزوین است.بنده سه چهار سال تابستانها که حوزه قم تعطیل میشد پیش ایشان میرفتم.
استاد دینانی:سالهای 40 تا 45 هر سال سه ماه تابستان را پیش ایشان به قزوین میرفتم.بعدهم که به تهران آمدند،چند روزی به دیدارشان رفتم و دیگر نرفتم.
دکتر داکانی:ایشان را از نظر علمی چگونه دیدید؟
استاد دینانی:آقای رفیعی قزوینی به آثار ملاصدرا خیلی مسلط بود و خصوصا به اسفار بسیار تسلط داشت،در عین حال،بسیار خوش بیان و خوش تقریر بود،اما یکهزارم آزادی اندیشه علامه را نداشتند.یک قیودی داشتند در حد یک عالم اسلامی؛خب،علامه هم عالم اسلامی بود،اما مسألهای خارج از چارچوب کتب صدر المتألهین را نمیشد از آقای رفیعی قزوینی پرسید و وارد شد.
دکتر داکانی:استاد!فکر نمیکنید از نظر روش، تماس و ارتباط علامه با اساتید دانشگاهی این بعد آزادی و آزادگی را در ایشان قوی کرده بود؟درست بر عکس آقای رفیعی قزوینی که این ارتباط را نداشت.
استاد دینانی:این سئوال خوبی است.بدون تردید این ارتباط بیتأثیر نبوده،اما علامه ذاتا آزاد بود که میآمد و با دانشگاهیان تماس میگرفت،در حالی که میتوانست تماس نگیرد.او چون ذاتا مرد آزاد اندیشی بود،از تماس با اندیشمندان مغرب زمین هم نه تنها ابایی نداشت،حتی استقبال میکرد.البته این تماسها هم میتوانست در آزادی بیشتر اندیشهاش تأثیر داشته باشد.
کیهان فرهنگی: با توجه به علاقه مرحوم علامه طباطبایی به استاد عرفانش مرحوم سید علی قاضی،به نظر میرسد علامه این آزادی و آزادگی را از استادش سید علی قاضی داشت.
استاد دینانی:بله،علتش هم این بود که علامه طباطبایی عارف بود و آن وارستگیهای عرفانی را *دکتر داکانی:استاد!شما با امام خمینی(ره)هم کلاس داشتید؟
ادامه دارد ...