استاد دینانی:بله،من با ایشان درس داشتم.زمانی که در قم بودم، نزدیک به ده سال،یک دوره فقه و اصول و درس خارج ایشان میرفتم.
هم داشت و البته ذاتا متفکری آزاد اندیش بود و به این،وارستگی عرفانی را هم اضافه کنید.این صفات یک قدری هم به ذاتیات افراد مربوط میشود.
کیهان فرهنگی: لطفا از آشناییتان با امام موسی صدر هم برایمان صحبت کنید.
استاد دینانی:همانطور که گفتم من در اصفهان جلد اول شرح لمعه و بخشی از قوانین را خوانده بودم،وقتی به قم آمدم،جلد دوم شرح لمعه و بخش دیگری از قوانین را پیش آقای موسی صدر خواندم و شاگرد ایشان بودم.بعد آقای صدر به لبنان رفت و دیگر رابطهای نداشتیم،اما گاهی که به ایران میآمد،ایشان را میدیدم.
زمانی که در دانشگاه فردوسی مشهد تدریس داشتم،یک بار در یک فرصت مطالعاتی به مصر و مراکش و لندن رفتم و یک ماه هم در مصر بودم.آنجا به طور اتفاقی در یک مؤتمری در دانشگاه الازهر قاهره که آقای موسی صدر هم در آن شرکت داشت، ایشان را ملاقات کردم و دو روز هم با هم بودیم.آن زمان آقای موسی صدر حال پریشانی داشت و میگفت:در خطرم!بعد که من به لندن رفتم،خبر ناپدید شدن او را شنیدم که تا امروز هم همچنان ناپدید است.
دکتر داکانی:استادان شما در عرفان نظری چه کسانی بودند؟
استاد دینانی:من در عرفان نظری استاد خاصی نداشتم،اما در دانشگاه،حکیم شیرازی را کشف کردم.ایشان در دانشگاه چندان منشاء فایده نبودند چون درسشان را دانشجویان دوره دکترا نمیفهمیدند و گوش نمیکردند.ایشان میآمدند و یک چیزهایی میگفتند و میرفتند.من میفهمیدم که او مرد خیلی بزرگی است و خیلی مطلب دارد،به همین جهت روابط خصوصی با او برقرار کردم.گاهی هم ایشان را به حجرهای که در مدرسه مروی داشتم دعوت میکردم که به آنجا میآمدند و به طور خصوصی به من درس میدادند. حکیم شیرازی چند روزی هم در خانقاه درس میدادند و من به اتفاق آقای کشفی به خانقاه میرفتیم و در آنجا نزد ایشان نصوصی را میخواندیم.در واقع،استاد عرفان من ایشان بود، عرفان محض را پیش او خواندم ولی استاد فلسفه و عرفانم علامه طباطبایی بود.
دکتر داکانی:این حکیم شیرازی گویا خودش هم حالات خاص عرفانی داشته است؟
استاد دینانی:بله،ایشان مرد طریق بود.او مرتب در حال عبادت بود و تا آنجا که من میدانم،غالبا روزه بود و شاید اگر اغراق نباشد،باید بگویم هر روز!
کیهان فرهنگی: استاد در آن زمان شیخ رجبعلی خیاط را هم دیده بودید؟
استاد دینانی:بله،بنده شیخ را مکرر دیده بودم ولی از شاگردان او نبودم.شیخ مرد خیلی بزرگی بود،او تجسم معنویت بود.
کیهان فرهنگی: نحوه آشنایی شما با ایشان چگونه بود؟
استاد دینانی:خب،کنجکاو بودم و جایی نبود که سر نزده باشم!من با آقای کشفی به خیاطی شیخ میرفتیم.شیخ پس از فوتش مدتی مورد غفلت بود،ولی حالا میبینم کسانی که او را ندیدهاند دربارهاش کتاب نوشتهاند.
کیهان فرهنگی: استاد لطفا از جلسات خصوصیتان با علامه طباطبایی و هانری کربن در تهران بفرمایید.
استاد دینانی:آن سالها من غالبا بلیط اتوبوس شمس العماره را میگرفتم و همراه با علامه به تهران میآمدم.گاهی هم آقای صائنی زنجانی همراه ما بود.در سنوات اخیر من مرتب از قم به تهران میآمدم.
کیهان فرهنگی: جلسات تهران در کجا تشکیل میشد؟
استاد دینانی:من در تهران دوستی داشتم که اتاقی داشت و آنجا میرفتیم.علامه هم به منزل دامادش آقای مناقبی میرفت.البته وقتی که جلسه ما منزل آقای ذو المجد طباطبایی بود،از اول مغرب پنجشنبه و جمعه جلسه تشکیل میشد و بعد دوستان میآمدند.
کیهان فرهنگی: چه کسانی در آن جلسه خصوصی شرکت میکردند؟
استاد دینانی:تا آنجا که به یاد دارم،در جلسات علامه و هانری کربن در تهران،آقای دکتر سید حسین نصر،دکتر شایگان،محمد تجویدی نقاش و آقای هبوطی میآمدند.
مرحوم استاد مطهری و آقای دکتر مجتهدی هم گاهی به جلسه میآمدند،آقای دکتر سپهبدی هم سمت ترجمانی جلسه را به عهده داشت و در جلسه حاضر میشد.او فرانسهدان خوبی بود.
دکتر داکانی:آقای دکتر داوری هم به آن جلسه میآمد؟
استاد دینانی:نخیر،آقای دکتر داوری نبود،ما جمعا حدود ده نفر بودیم.
دکتر داکانی:استاد!گویا کربن فارسی را خوب صحبت نمیکرد.
استاد دینانی:کربن فارسی را میفهمید ولی به سختی صحبت میکرد.
کیهان فرهنگی: از محتوای آن جلسات بفرمایید.
استاد دینانی:آن جلسات خیلی پربار بود.گاهی که من نزدیک کربن مینشستم،به زبان فارسی از او چیزی میپرسیدم،میفهمید و جواب میداد. البته زبان رسمی جلسه فرانسه بود و جوانترین فرد جلسه هم شاید من بودم.
دکتر داکانی:استاد!یک موقع هم چیزی درباره «ذکر»از هانری کربن پرسیده بودید؛لطفا این را هم توضیح بفرمایید.
استاد دینانی:میدانید که علامه طباطبایی خیلی مبادی آداب و مؤدب بود.حرف زائد نمیزد.
حرفهایش هم حرفهای رسمی بود که در جلسه مطرح میشد.خود کربن هم خیلی فرنگی بود، یعنی شق ورق و رسمی.خب،مسایل هم مسایل مهمی بود.اما گاهی هم انسان میل داشت مسایل خصوصی را هم بپرسد.همانطور که میدانید، فرهنگیها پرسش از امور داخلی و خصوصی زندگیشان را دوست ندارند و این کار را جسارت و بیادبی تلقی میکنند.آقای طباطبایی هم مطلقا مسایل خصوصی را از او نمیپرسید.ولی گاهی که من خصوصی مسایلی را از کربن میپرسیدم، میدیدم که علامه هم بدش نمیآید.و میل داشته که آن سئوالات هم پرسیده شود،ولی خودش نمیپرسید.یکی از سئوالات خصوصی من از هانری کربن،همین موردی بود که شما اشاره کردید.
کیهان فرهنگی: لطفا همین پرسشتان از کربن را توضیح بفرمایید.
استاد دینانی:با توجه به اینکه کربن از عرفان و تصوف دم میزد،خب در این صورت ذکر و مرشد هم لازم بود و این در آثارشان هست.من از ایشان پرسیدم:شما که مرشد را لازم میدانید و به تصوف هم احاطه کاملی دارید،مرشد خودتان کیست؟من این را خصوصی پرسیدم ولی دیدم گوشها تیز شده ایشان هم آدم رندی بود،گفت:من اویسی هستم! منظورش این بود که من مرشد را برای خودم لازم نمیدانم.چون فرقه اویسی تنها فرقهای است که مرشد خاصی را لازم نمیدانند.
دکتر داکانی:واقعا چه پاسخ رندانهای!
استاد دینانی:بله،رندانه جواب داد.کربن، حکیم و فیلسوف بود و در عین حال،مرد رندی بود. آنجا من جسارت را زیادتر کردم و گفتم:بسیار خب،شما اویسی هستید و من هم قبول دارم،ولی میدانید که اویسیها هم اهل ذکراند،میتوانم بپرسم ذکر خاص شما چیست؟کربن لبخندی زد و گفت:من شبها تا صبح«قال الباقر و قال الصادق» میخوانم،آنها ذکر من است.کربن«قال الباقر و قال الصادق»را با همین لفظ گفت.
دکتر داکانی:استاد!مرحوم حسینی تهرانی جایی نوشته بود که کربن،صحیفه سجادیه را میخواند و گریه میکرد.شما چنین حالاتی را از ایشان دیده بودید؟
استاد دینانی:من صحیفه خواندنش را ندیده بودم ولی بعید نیست.گاهی اوقات که کربن در جلسات یک مطلب عرفانی را از علمای ما نقل میکرد، آنچنان به وجد میآمد که یک حالت شبه مستی به او دست میداد.خب،چنین آدمی میتواند گریه هم بکند و آن حالتها را داشته باشد.
دکتر داکانی:استاد!شما فلسفه غرب را هم خیلی خوب میشناسید.آیا آشنایی شما با فلسفه غرب در همان جلسات تهران و قم با علامه طباطبایی و کربن شکل گرفت؟
استاد دینانی:عرض کنم آن جلسات البته مهم بود،ولی من قبل از آنکه به آن جلسات بروم،در زمان طلبگی،کنجکاو بودم و ترجمهها را میخواندم و با فلسفه غرب،کم و بیش آشنایی داشتم.بعد هم که به دانشگاه رفتم،رسما فلسفه غرب را در دانشگاه خواندم،چون درس من بود. ما باید درس فلسفه غرب را میخواندیم و آنجا با استادان فلسفه غرب آشنایی و ارتباط پیدا کردم.
دکتر داکانی:استادان فلسفه غرب شما چه کسانی بودند،مثلا آریانپور هم بود؟
استاد دینانی:آریانپور را من خیلی فیلسوف نمیدانستم،ولی استاد من بود و کلاس درس ایشان را میرفتم.بله.دکتر سید حسین نصر و دکتر شایگان از دوستان من بودند و با آثارشان آشنا بودم.
دکتر داکانی:استاد!همان طور که فرمودید شما از وادی ادبیات به وادی فلسفه کشیده شدید.مرحوم علامه هم به ادبیات خیلی علاقه داشت در این باره هم صحبت کنید.
استاد دینانی:درست است.همانطور که اشاره کردید.مرحوم علامه به ادبیات هم علاقه داشت و با این که ترک زبان بود،شعر فارسی را خوب میگفت.ادبیات عرب او هم کم نظیر بود.حالا بعضیها که چیزهای دیگری میگویند واقعا بیانصافی میکنند.من در بین علمای زمان علامه، از آنها که اهل فقه و اصول و فلسفهاند،کمتر کسی را میشناسم که ادبیاتش مثل علامه طباطبایی باشد. علامه در ادبیات عرب بسیار قوی بود.
دکتر داکانی:تا حالا کسی این را نگفته.
استاد دینانی:اشعار فارسی علامه نشان میدهد
که چقدر این مرد خوش ذوق بوده و چه زیبا شعر گفته است.
دکتر داکانی:استاد!خود شما هیچ وقت شعر گفتهاید؟
استاد دینانی:بله،من در جوانی شعر میگفتم و حتی یک انجمن ادبی هم تشکیل داده بودیم ولی نمیدانم چه کسی به گوش علامه رسانده بود و ایشان متوجه شده بود که من شعر میگویم.البته این هم نشان دهنده این بود که علامه مواظب شاگردانش بود.چون من به ایشان نگفته بودم که شعر میگویم.یک روز علامه به من گفت:شنیدهام که شعر میگویی،گفتم:بله،گاهی شعری مرتکب میشوم!لبخندی زد و گفت:نمیخواهد بگویی.
گفتم چشم.ولی چرا میفرمایید دیگر شعر نگویم؟ گفت:شما فلسفه میخوانید و اگر شعر بگویید، ذهنیت شما تخیلی بار میآید.حالا که مشغول فلسفهای،ذهنت را تخیلی نکن.همان حرف استاد باعث شد که دیگر شعر نگویم.البته روش علامه هم یک روش تربیتی بود.
دکتر داکانی:استاد!شما رابطه شعر و فلسفه را چگونه میبینید؟
استاد دینانی:در این که شعر یک تخیل خلاق میخواهد شکی نیست،ولی من معتقدم که شعر با فلسفه رابطه عمیقی دارد و حتی ناگسستنی.عمق شعر فلسفه است و شاید هم جایی عمق فلسفه هم شعر باشد.اما در یک جاهایی هم شعر و فلسفه از هم فاصله دارند.در مقام تعلیم و تربیت،اگر کسی بخواهد یک فیلسوف خشک باشد،به نظر من باید یک مدتی از شعر فاصله بگیرد.تا موازین استدلالیاش قدری قوت بگیرد.وقتی موازین منطقی و استدلالیاش نیرومند شد،هنگامی که رها و آزاد شد،آن وقت در نهایت فلسفه و شعر به هم میرسند،آشتی میکنند و بسیار هم زبان میشوند. ولی در سبک تعلیم و تربیت،همان طور که علامه فرمودند و من هم قبول دارم،اگر انسان شاعر مآب باشد،مبانی استدلالیاش خیلی نیرومند نمیشود و انسان شعر و استدلال را خلط میکند و این قدری آفت است.
دکتر داکانی:یک جایی هم علامه با آقای حسینی تهرانی بحث میکند و میگوید:آقای حسینی!ما هم شعر زیاد بلدیم.که یک تعریضی هم به ایشان است.
دینانی:بله،علامه شعر زیاد خوانده بود و خودش هم شعر میگفت،ولی ایشان وقتی شعر میخواند و شعر میگفت که دیگر یک مرد کامل و فیلسوف بود.البته از جوانی او خبر ندارم.
کیهان فرهنگی: آیا علامه طباطبایی از استاد عرفانش آقای سید علی قاضی هم در جلسات درس و بحث صحبت میکرد؟شنیدهایم *اسماعیلی:استاد دینانی به فلسفه به عنوان یک روند،یک سیر یا دیالکتیک نگاه میکنند. یک آمد و شد،روندی که سکون ندارد،درست همانگونه که انسان نگاهش به خودش و زندگیاش همیشه ثابت نیست.
که ایشان خیلی به مرحوم آقای قاضی ارادت داشت و بین او و دیگران از نظر احترام، بسیار فرق میگذاشت.
استاد دینانی:بله گاهی که علامه از آقای قاضی استادش مطلبی را نقل میکرد،نهایت تجلیل و احترام و خضوع نسبت به ایشان داشت.مرحوم علامه از حالات و سخنان آقای قاضی برای ما بسیار تعریف میکرد.
دکتر داکانی:آقای سبحانی میگفتند:علامه این اواخر یک حالاتی هم داشت و انگار در یک عالمی دیگر بود.مثل این که به نوعی درهایی از عالم برزخ به رویش باز شده بود.
استاد دینانی:این حالات تنها مربوط به این اواخر نبود.ایشان این حالات روحی را همیشه داشت، منتها شدت و ضعف داشت.بله،حالات و مکاشفهای داشت،منتها هیچوقت اظهار نمیکرد.
دکتر داکانی:شما چیزی از ایشان حس نکردید؟
استاد دینانی:چرا،خیلی از اوقات حس میکردیم،مثلا گاهی درباره مطلبی به ما میگفت: من این طور میبینم یا این طور دیدم.اما نمیگفت مکاشفه کردم.اصلا تصریح به این امور نمیکرد. یک طوری میگفت که ظاهرا چنین نشان میداد که در کتابی خوانده یا دیدهاند،ولی بعضی مطالب را میفهمیدیم که القائات شهودی ایشان بوده ولی علامه آن را به تعبیری میگفت که معلوم نشود «کشف»است.این مسایل را خیلی رعایت میکرد.
ولی گاهی به گونهای سخن میگفت که میشد فهمید که این«دیدن»دیگر دیدن در کتابی نبوده و ما به فراست درمییافتیم،از روی لحناش میفهمیدیم که کشف و شهود است.
کیهان فرهنگی: استاد!ما در اینجا قدری وارد مبحث کشف و شهود شدیم،اجازه میفرمایید همین بحث کشف و شهود عرفانی را ادامه بدهیم؟
استاد دینانی:اجازه بدهید در جلسه دیگری به تفصیل در این باره و بقیه سؤالات شما صحبت کنم. من بعد از ظهر باید حتما در جلسهای شرکت کنم. بنابراین همین جا با شما خدا حافظی میکنم،بقیه مطالب مربوط به بنده را میتوانید از آقای اسماعیلی بپرسید.
کیهان فرهنگی: جناب اسماعیلی.ما در بحثی که در دانشگاه تهران با جناب دکتر دینانی داشتیم،استاد بسیار علاقه داشتند که دوستان در غیابشان درباره آثار و افکارشان بحث کنند نه در حضورشان،حالا که اتفاقا همینطور شده است.لطفا شما هم بحث را از نحوه آشناییتان با استاد دینانی شروع کنید و بفرمایید این آشنایی از کجا و چگونه آغاز شد؟
محمد جواد اسماعیلی:بسم الله الرحمن الرحیم. نخستین آشنایی بنده با جناب دکتر دینانی،آشنایی حضوری نبود،بلکه به واسطه یک برنامه تلویزیونی بود.سال 1374 که تازه دیپلم گرفته بودم،شاهد برنامهای تحت عنوان«نقد فلسفه»از تلویزیون شدم.
این برنامه،گزارشی بود از همایشی فلسفی که در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شده بود و استادان فلسفه در باب نقد مباحث فلسفی فیلسوفان مختلف به ایراد سخن میپرداختند.آقای دکتر دینانی هم در این همایش به نقد آراء ملا صدرا پرداختند.
کیهان فرهنگی: پیداست که شما پیش از ورود به دانشگاه و تحصیل در رشته فلسفه،به این گونه مباحث علاقه داشتید.آیا آن زمان مطالعاتی در مسایل فلسفی داشتید؟
اسماعیلی:بله،من حتی قبل از گرفتن دیپلم هم گرایش فلسفی داشتم و درسهایی را هم برای خودم شروع کرده بودم،البته با مسایل فلسفی آشنایی عمیقی نداشتم،اما میدانستم که ملاصدرا یک شخصیت بزرگ فلسفی در جهان اسلام است و وقتی میدیدم که کسی آمده و میخواهد آراء او را نقد کند،برایم جالب بود و خوشحال بودم از اینکه بالاخره کسانی را داریم که بتوانند نقدهایی بر آراء و آثار آن بزرگان داشته باشند.
کیهان فرهنگی: این نقد بعدا در جایی هم به چاپ رسید؟
اسماعیلی:بله،نقد استاد دینانی بعدها در مجموعه مقالات ایشان با عنوان«نیایش فیلسوف» به چاپ رسید.
کیهان فرهنگی: در آن شرایط نقد شفاهی استاد
دینانی بر آراء ملاصدرا را چگونه یافتید؟
اسماعیلی:نقد استاد دینانی به طور کلی یک نقد همدلانه و درونی بود،البته بعضی از مطالب استاد نقد بیرونی هم بود،اما در مجموع برای من جالب بود،گر چه همانطور که گفتم،آن زمان آشنایی دقیقی با مسایل فلسفی نداشتم و به اصطلاح نمیدانستم که محل نزاع کجاست،بعد که وارد دانشگاه شدم و در رشته فلسفه ادامه تحصیل دادم، برایم جالب بود که در فهرست استادان این رشته، اسم آقای دکتر دینانی هم آمده بود.خوشحال شدم و خاطره نقد تلویزیونی استاد در ذهنم تداعی شد.
کیهان فرهنگی: در دانشگاه تهران؟
اسماعیلی:خیر،در دانشگاه رضوی مشهد.
کیهان فرهنگی: آن زمان استاد دینانی ساکن مشهد بودند؟
اسماعیلی:نخیر،استاد مهمان بودند و از تهران به مشهد میآمدند.
کیهان فرهنگی: چه درسهایی را استاد دینانی در مشهد عهدهدار بودند؟
اسماعیلی:ایشان به عنوان استاد در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد تاریخ فلسفه اسلامی،کلام و عرفان و فلسفه اسلامی را تدریس میکردند و برای این کار،هر ماه چند نوبت به مشهد میآمدند.
کیهان فرهنگی: در دانشگاه رضوی مشهد شما از ترم اول با استاد دینانی درس داشتید؟
اسماعیلی:به صورت رسمی نه،اما به خاطر علاقهای که داشتم،از همان ترم اول در کلاسهای استاد حاضر میشدم و بعد هم به صورت رسمی در درسهای تاریخ فلسفه اسلامی،کلام و فلسفه اسلامی،دانشجوی ایشان بودم.
کیهان فرهنگی: لطفا از شیوه تدریس استاد دینانی برایمان صحبت کنید.
اسماعیلی:شیوه استاد دینانی در تدریس،یک شیوه دیالکتیکی است؛یعنی ابتدا مسألهای را طرح میکنند،یک مقدمهای در باب آن مسأله میگویند و پرسشی را مطرح میکنند و فضای کلاس را به صورت پرسش و پاسخ در میآورند.مثلا موضوع «ابن طفیل»و«حی بن یقظان»را مطرح میکنند،با طرح این پرسش که آیا بدون زبان،اندیشه میسر است یا خیر؟و اینکه چه رابطهای بین زبان و اندیشه وجود دارد؟غالبا دانشجویان در کلاس ناگریز از مشارکت در بحث به صورت موافق و مخالف در میآیند و به طرح دیدگاههایشان میپردازند.یکی از«اصالت زبان»و دیگری از«اصالت اندیشه» سخن میگوید و بحثی در کلاس در میگیرد و خود استاد هم موضعگیری میکنند و در نهایت سعیشان این است که به دانشجویان این رشته بیاموزند که در فلسفه اسلامی چه مباحثی مسأله جدی است و از این رو،ممکن است دانشجویی بدون هیچ پرسشی در کلاس حاضر شود،اما پس از حضور در کلاس،در ذهنش پرسشی فلسفی ایجاد شود و کنجکاو شود درباره آن پرسش و مسئله بیشتر بداند و مطالعه کند.زنده کردن مسایل فلسفی و بیرون آوردن آنها از زیر گرد و غبار تاریخ و طرح آنها،یکی از ویژگیهای کلاس درس استاد دینانی است.
کیهان فرهنگی: این روش بیشتر در مسایل فلسفی کارایی دارد،در سایر درسها استاد چگونه عمل میکنند؟
اسماعیلی:ببینید!ما با استاد دینانی درس«متن خوانی»هم داشتیم،ما«شرح تجرید الاعتقاد» خواجه نصیر طوسی و«تعلیقات»ابن سینا را هم با ایشان طی کردیم.آنجا هم روش استاد این نبود که ما متنی را بخوانیم و بگذریم،نه،این طور نبود، مثلا وقتی موضوع«اشعریت»مطرح میشد،بحث را به همان دورهای میبردند که آن افکار مطرح شده بود.استاد آنجا از موضع یک اشعری افکار اشاعره را بیان میکردند.اول مسأله را تحلیل میکردند و بعد عقاید مخالفان آنها را هم مطرح میکردند. استاد دینانی مسایل کلامی را با پیشینه و زمینههای اجتماعی،سیاسی و تاریخیاش شرح میدادند و به همین جهت برای دانشجویان روشن میشد که آن مسایل در گذشته در چه بستر و فضایی مطرح شدهاند.البته ما میدانیم که یک نظریه کلامی، فلسفی و یا عرفانی،در خلاء مطرح نشده،بلکه پیشینهای داشته و اندیشمندان دیگر از منظری ویژه به آن مسایل نگاه کردهاند.
کیهان فرهنگی: لطفا از طرز سلوک و مناسبات استاد دینانی با دانشجویان و همینطور از ویژگیهای اخلاقی استاد هم بفرمایید.
اسماعیلی:مباحثی که در کلاسهای استاد مطرح میشد،آنچنان دانشجویان را علاقهمند میکرد که بحث غالبا در بیرون از کلاس هم ادامه پیدا میکرد،حتی زمانی که استاد به اتاق خودشان میرفتند،گاه ساعتها بحث ادامه داشت.ببینید! بعضی از استادان قلمرو استادیشان تنها در حوزه کلاس درس است و اصلا نمیخواهند بیرون از کلاس ارتباطی با دانشجویان داشته باشند.اگر از آنها بیرون از کلاس پرسشی بشود،سعی میکنند یا اصلا پاسخ ندهند و یا در کوتاهترین جمله و کمترین زمان پاسخ دانشجو را بدهند یا مثلا به کتابی ارجاع میدهند.ولی استاد دینانی گویا یک رسالت خاصی را در تدریس برای خودشان قایلند و معتقدند که پرسش تنها در محدوده کلاس درس نیست،بلکه پرسش همیشه همراه انسان است و حتی بارها دیدهایم دانشجویان رشتههای دیگر،مثلا رشتههای پزشکی یا مهندسی که پرسش یا مشکلاتی در مسایل فکری،اعتقادی و یا امور زندگی دارند،پیش استاد دینانی میآیند و پاسخ میگیرند.
کیهان فرهنگی: شیوه استاد در ارایه طریق به دانشجویان چگونه است؟
اسماعیلی:این هم نکته جالبی است.پاسخ استاد به پرسشهای بیرون از کلاس دانشجویان رشتههای دیگر،تنها یک پاسخ صرف یا یک دستور العمل نیست.استاد سعی میکنند حتی برای کسانی که در بحرانیترین وضعیت فکری قرار گرفتهاند،اول مسأله را تحلیل کنند.اینکه چه ویژگیهایی باعث چنین وضعیتی شده؟بنابراین پاسخ ثابتی به مشکلات ظاهرا مشابه نمیدهند. میتوانم بگویم نگاه استاد به مسایل،یک نگاه آگاهانه و پویاست.اینکه چرا چنین وضعی پیش آمده است؟این تحلیل خودش به انسان آگاهی میدهد که چگونه میتواند از آن مشکل خارج شود.
کیهان فرهنگی: به طور کلی نگاه ویژه استاد به فلسفه به عنوان یک مقوله اندیشگی چیست؟
اسماعیلی:استاد به فلسفه به صورت یک روند، یک سیر،یا دیالکتیک نگاه میکنند،یک آمد و شد. نگاهشان این نیست که فلسفه به یک کتاب یا یک سلسله مسایل خاص محدود باشد،اصلا اینطور نبوده،ایشان فلسفه را در یک روند و حرکت میبینند،روندی که سکون ندارد.درست همانگونه که انسان نگاهش به خودش و زندگیاش
برای همیشه ثابت نیست.
کیهان فرهنگی: جناب آقای اسماعیلی!شنیدهایم که شما در تنظیم و ویرایش برخی از آثار استاد دینانی هم همکاری داشتهاید،اگر ممکن است در این باره هم توضیح بدهید.
اسماعیلی:البته من این کار را ابتدا در یک جمع دانشجویی انجام دادم.دانشجویان به چاپ آثار استاد علاقهمند بودند و بالاخره ایشان هم پذیرفتند و ابتدا در مشهد گروهی پژوهشی تشکیل شد و مجموعه مقالات استاد برای اولین بار تحت عنوان:«نیایش فیلسوف»در دانشگاه رضوی مشهد به چاپ رسید.کار دیگری که روی آثار استاد انجام دادم،همکاری در ویرایش و کمک در انتشار جلد دوم کتاب«دفتر عقل و آیت عشق»بود.
کیهان فرهنگی: این اثر گویا جلد سومی هم دارد که هنوز به چاپ نرسیده،آیا شما در انتشار جلد سوم هم با استاد دینانی همکاری دارید؟
اسماعیلی:بله،این اثر،پس از نگارش توسط استاد،برای کارهایی مثل ویراستاری،تنظیم نمایه و آماده سازی برای چاپ در اختیار من قرار گرفت.فعلا یک مرحله از کار انجام شده و به مرحله بعدی رفته است.مجموعهای هم با عنوان «مشاهیر معاصر ایران»در دست چاپ است که هر جلد آن به معرفی افکار و گزیده آثار یکی از استادانی میپردازد که در مراسم«چهرههای ماندگار»معرفی شدند.در یکی از این مجموعهها،بنده مصاحبهای با استاد دینانی در زمینه آراء و اندیشههای ایشان انجام دادهام که با گزیدهای از مقالات استاد در دست چاپ است.
ادامه دارد ...