استاد دینانی:بله،من با ایشان‏ درس داشتم.زمانی که در قم بودم، نزدیک به ده سال،یک دوره فقه و اصول و درس خارج ایشان‏ می‏رفتم.
هم داشت و البته ذاتا متفکری آزاد اندیش بود و به‏ این،وارستگی عرفانی را هم اضافه کنید.این‏ صفات یک قدری هم به ذاتیات افراد مربوط می‏شود.
 
کیهان فرهنگی: لطفا از آشنایی‏تان با امام‏ موسی صدر هم برایمان صحبت کنید.
 
استاد دینانی:همانطور که گفتم من در اصفهان‏ جلد اول شرح لمعه و بخشی از قوانین را خوانده‏ بودم،وقتی به قم آمدم،جلد دوم شرح لمعه و بخش‏ دیگری از قوانین را پیش آقای موسی صدر خواندم‏ و شاگرد ایشان بودم.بعد آقای صدر به لبنان رفت و دیگر رابطه‏ای نداشتیم،اما گاهی که به ایران‏ می‏آمد،ایشان را می‏دیدم.
زمانی که در دانشگاه فردوسی مشهد تدریس‏ داشتم،یک بار در یک فرصت مطالعاتی به مصر و مراکش و لندن رفتم و یک ماه هم در مصر بودم.آنجا به طور اتفاقی در یک مؤتمری در دانشگاه الازهر قاهره که آقای موسی صدر هم در آن شرکت داشت، ایشان را ملاقات کردم و دو روز هم با هم بودیم.آن‏ زمان آقای موسی صدر حال پریشانی داشت و می‏گفت:در خطرم!بعد که من به لندن رفتم،خبر ناپدید شدن او را شنیدم که تا امروز هم همچنان‏ ناپدید است.
 
دکتر داکانی:استادان شما در عرفان نظری چه‏ کسانی بودند؟
 
استاد دینانی:من در عرفان نظری استاد خاصی‏ نداشتم،اما در دانشگاه،حکیم شیرازی را کشف‏ کردم.ایشان در دانشگاه چندان منشاء فایده نبودند چون درسشان را دانشجویان دوره دکترا نمی‏فهمیدند و گوش نمی‏کردند.ایشان می‏آمدند و یک چیزهایی می‏گفتند و می‏رفتند.من‏ می‏فهمیدم که او مرد خیلی بزرگی است و خیلی‏ مطلب دارد،به همین جهت روابط خصوصی با او برقرار کردم.گاهی هم ایشان را به حجره‏ای که در مدرسه مروی داشتم دعوت می‏کردم که به آنجا می‏آمدند و به طور خصوصی به من درس می‏دادند. حکیم شیرازی چند روزی هم در خانقاه درس‏ می‏دادند و من به اتفاق آقای کشفی به خانقاه‏ می‏رفتیم و در آنجا نزد ایشان نصوصی را می‏خواندیم.در واقع،استاد عرفان من ایشان بود، عرفان محض را پیش او خواندم ولی استاد فلسفه و عرفانم علامه طباطبایی بود.
 
دکتر داکانی:این حکیم شیرازی گویا خودش هم‏ حالات خاص عرفانی داشته است؟
 
استاد دینانی:بله،ایشان مرد طریق بود.او مرتب‏ در حال عبادت بود و تا آنجا که من می‏دانم،غالبا روزه بود و شاید اگر اغراق نباشد،باید بگویم هر روز!
 
کیهان فرهنگی: استاد در آن زمان شیخ رجبعلی‏ خیاط را هم دیده بودید؟
 
استاد دینانی:بله،بنده شیخ را مکرر دیده بودم‏ ولی از شاگردان او نبودم.شیخ مرد خیلی بزرگی‏ بود،او تجسم معنویت بود.
 
کیهان فرهنگی: نحوه آشنایی شما با ایشان چگونه‏ بود؟
 
استاد دینانی:خب،کنجکاو بودم و جایی نبود که سر نزده باشم!من با آقای کشفی به خیاطی شیخ‏ می‏رفتیم.شیخ پس از فوتش مدتی مورد غفلت‏ بود،ولی حالا می‏بینم کسانی که او را ندیده‏اند درباره‏اش کتاب نوشته‏اند.
 
کیهان فرهنگی: استاد لطفا از جلسات‏ خصوصی‏تان با علامه طباطبایی و هانری‏ کربن در تهران بفرمایید.
 
استاد دینانی:آن سال‏ها من غالبا بلیط اتوبوس‏ شمس العماره را می‏گرفتم و همراه با علامه به تهران‏ می‏آمدم.گاهی هم آقای صائنی زنجانی همراه ما بود.در سنوات اخیر من مرتب از قم به تهران‏ می‏آمدم.
 
کیهان فرهنگی: جلسات تهران در کجا تشکیل‏ می‏شد؟
 
استاد دینانی:من در تهران دوستی داشتم که اتاقی‏ داشت و آنجا می‏رفتیم.علامه هم به منزل دامادش‏ آقای مناقبی می‏رفت.البته وقتی که جلسه ما منزل‏ آقای ذو المجد طباطبایی بود،از اول مغرب پنجشنبه‏ و جمعه جلسه تشکیل می‏شد و بعد دوستان‏ می‏آمدند.
 
کیهان فرهنگی: چه کسانی در آن جلسه‏ خصوصی شرکت می‏کردند؟
 
استاد دینانی:تا آنجا که به یاد دارم،در جلسات‏ علامه و هانری کربن در تهران،آقای دکتر سید حسین نصر،دکتر شایگان،محمد تجویدی‏ نقاش و آقای هبوطی می‏آمدند.
مرحوم استاد مطهری و آقای دکتر مجتهدی هم‏ گاهی به جلسه می‏آمدند،آقای دکتر سپهبدی هم‏ سمت ترجمانی جلسه را به عهده داشت و در جلسه‏ حاضر می‏شد.او فرانسه‏دان خوبی بود.
 
دکتر داکانی:آقای دکتر داوری هم به آن جلسه‏ می‏آمد؟
 
استاد دینانی:نخیر،آقای دکتر داوری نبود،ما جمعا حدود ده نفر بودیم.
 
دکتر داکانی:استاد!گویا کربن فارسی را خوب‏ صحبت نمی‏کرد.
 
استاد دینانی:کربن فارسی را می‏فهمید ولی‏ به سختی صحبت می‏کرد.
 
کیهان فرهنگی: از محتوای آن جلسات بفرمایید.
 
استاد دینانی:آن جلسات خیلی پربار بود.گاهی‏ که من نزدیک کربن می‏نشستم،به زبان فارسی از او چیزی می‏پرسیدم،می‏فهمید و جواب می‏داد. البته زبان رسمی جلسه فرانسه بود و جوانترین فرد جلسه هم شاید من بودم.
 
دکتر داکانی:استاد!یک موقع هم چیزی درباره‏ «ذکر»از هانری کربن پرسیده بودید؛لطفا این را هم‏ توضیح بفرمایید.
 
استاد دینانی:می‏دانید که علامه طباطبایی خیلی‏ مبادی آداب و مؤدب بود.حرف زائد نمی‏زد.
حرف‏هایش هم حرف‏های رسمی بود که در جلسه‏ مطرح می‏شد.خود کربن هم خیلی فرنگی بود، یعنی شق ورق و رسمی.خب،مسایل هم مسایل‏ مهمی بود.اما گاهی هم انسان میل داشت مسایل‏ خصوصی را هم بپرسد.همانطور که می‏دانید، فرهنگی‏ها پرسش از امور داخلی و خصوصی‏ زندگیشان را دوست ندارند و این کار را جسارت و بی‏ادبی تلقی می‏کنند.آقای طباطبایی هم مطلقا مسایل خصوصی را از او نمی‏پرسید.ولی گاهی که‏ من خصوصی مسایلی را از کربن می‏پرسیدم، می‏دیدم که علامه هم بدش نمی‏آید.و میل داشته‏ که آن سئوالات هم پرسیده شود،ولی خودش‏ نمی‏پرسید.یکی از سئوالات خصوصی من از هانری کربن،همین موردی بود که شما اشاره‏ کردید.
 
کیهان فرهنگی: لطفا همین پرسشتان از کربن را توضیح بفرمایید.
 
استاد دینانی:با توجه به اینکه کربن از عرفان و تصوف دم می‏زد،خب در این صورت ذکر و مرشد هم لازم بود و این در آثارشان هست.من از ایشان‏ پرسیدم:شما که مرشد را لازم می‏دانید و به تصوف‏ هم احاطه کاملی دارید،مرشد خودتان کیست؟من‏ این را خصوصی پرسیدم ولی دیدم گوش‏ها تیز شده‏ ایشان هم آدم رندی بود،گفت:من اویسی هستم! منظورش این بود که من مرشد را برای خودم لازم‏ نمی‏دانم.چون فرقه اویسی تنها فرقه‏ای است که‏ مرشد خاصی را لازم نمی‏دانند.
 
دکتر داکانی:واقعا چه پاسخ رندانه‏ای!
 
استاد دینانی:بله،رندانه جواب داد.کربن، حکیم و فیلسوف بود و در عین حال،مرد رندی بود. آنجا من جسارت را زیادتر کردم و گفتم:بسیار خب،شما اویسی هستید و من هم قبول دارم،ولی‏ می‏دانید که اویسی‏ها هم اهل ذکراند،می‏توانم‏ بپرسم ذکر خاص شما چیست؟کربن لبخندی زد و گفت:من شب‏ها تا صبح«قال الباقر و قال الصادق» می‏خوانم،آنها ذکر من است.کربن«قال الباقر و قال الصادق»را با همین لفظ گفت.
 
دکتر داکانی:استاد!مرحوم حسینی تهرانی جایی‏ نوشته بود که کربن،صحیفه سجادیه را می‏خواند و گریه می‏کرد.شما چنین حالاتی را از ایشان دیده‏ بودید؟
 
استاد دینانی:من صحیفه خواندنش را ندیده بودم‏ ولی بعید نیست.گاهی اوقات که کربن در جلسات‏ یک مطلب عرفانی را از علمای ما نقل می‏کرد، آنچنان به وجد می‏آمد که یک حالت شبه مستی به او دست می‏داد.خب،چنین آدمی می‏تواند گریه هم‏ بکند و آن حالت‏ها را داشته باشد.
 
دکتر داکانی:استاد!شما فلسفه غرب را هم‏ خیلی خوب می‏شناسید.آیا آشنایی شما با فلسفه‏ غرب در همان جلسات تهران و قم با علامه‏ طباطبایی و کربن شکل گرفت؟
 
استاد دینانی:عرض کنم آن جلسات البته مهم‏ بود،ولی من قبل از آنکه به آن جلسات بروم،در زمان طلبگی،کنجکاو بودم و ترجمه‏ها را می‏خواندم و با فلسفه غرب،کم و بیش آشنایی‏ داشتم.بعد هم که به دانشگاه رفتم،رسما فلسفه‏ غرب را در دانشگاه خواندم،چون درس من بود. ما باید درس فلسفه غرب را می‏خواندیم و آنجا با استادان فلسفه غرب آشنایی و ارتباط پیدا کردم.
 
دکتر داکانی:استادان فلسفه غرب شما چه‏ کسانی بودند،مثلا آریانپور هم بود؟
 
استاد دینانی:آریانپور را من خیلی فیلسوف‏ نمی‏دانستم،ولی استاد من بود و کلاس درس ایشان‏ را می‏رفتم.بله.دکتر سید حسین نصر و دکتر شایگان‏ از دوستان من بودند و با آثارشان آشنا بودم.
 
دکتر داکانی:استاد!همان طور که فرمودید شما از وادی ادبیات به وادی فلسفه کشیده شدید.مرحوم‏ علامه هم به ادبیات خیلی علاقه داشت در این باره‏ هم صحبت کنید.
 
استاد دینانی:درست است.همانطور که اشاره‏ کردید.مرحوم علامه به ادبیات هم علاقه داشت و با این که ترک زبان بود،شعر فارسی را خوب‏ می‏گفت.ادبیات عرب او هم کم نظیر بود.حالا بعضی‏ها که چیزهای دیگری می‏گویند واقعا بی‏انصافی می‏کنند.من در بین علمای زمان علامه، از آنها که اهل فقه و اصول و فلسفه‏اند،کمتر کسی‏ را می‏شناسم که ادبیاتش مثل علامه طباطبایی باشد. علامه در ادبیات عرب بسیار قوی بود.
 
دکتر داکانی:تا حالا کسی این را نگفته.
 
استاد دینانی:اشعار فارسی علامه نشان می‏دهد
که چقدر این مرد خوش ذوق بوده و چه زیبا شعر گفته است.
 
دکتر داکانی:استاد!خود شما هیچ وقت شعر گفته‏اید؟
 
استاد دینانی:بله،من در جوانی شعر می‏گفتم و حتی یک انجمن ادبی هم تشکیل داده بودیم ولی‏ نمی‏دانم چه کسی به گوش علامه رسانده بود و ایشان متوجه شده بود که من شعر می‏گویم.البته این‏ هم نشان دهنده این بود که علامه مواظب‏ شاگردانش بود.چون من به ایشان نگفته بودم که‏ شعر می‏گویم.یک روز علامه به من گفت:شنیده‏ام‏ که شعر می‏گویی،گفتم:بله،گاهی شعری مرتکب‏ می‏شوم!لبخندی زد و گفت:نمی‏خواهد بگویی.
گفتم چشم.ولی چرا می‏فرمایید دیگر شعر نگویم؟ گفت:شما فلسفه می‏خوانید و اگر شعر بگویید، ذهنیت شما تخیلی بار می‏آید.حالا که مشغول‏ فلسفه‏ای،ذهنت را تخیلی نکن.همان حرف استاد باعث شد که دیگر شعر نگویم.البته روش علامه‏ هم یک روش تربیتی بود.
 
دکتر داکانی:استاد!شما رابطه شعر و فلسفه را چگونه می‏بینید؟
 
استاد دینانی:در این که شعر یک تخیل خلاق‏ می‏خواهد شکی نیست،ولی من معتقدم که شعر با فلسفه رابطه عمیقی دارد و حتی ناگسستنی.عمق‏ شعر فلسفه است و شاید هم جایی عمق فلسفه هم‏ شعر باشد.اما در یک جاهایی هم شعر و فلسفه از هم فاصله دارند.در مقام تعلیم و تربیت،اگر کسی‏ بخواهد یک فیلسوف خشک باشد،به نظر من باید یک مدتی از شعر فاصله بگیرد.تا موازین‏ استدلالی‏اش قدری قوت بگیرد.وقتی موازین‏ منطقی و استدلالی‏اش نیرومند شد،هنگامی که رها و آزاد شد،آن وقت در نهایت فلسفه و شعر به هم‏ می‏رسند،آشتی می‏کنند و بسیار هم زبان می‏شوند. ولی در سبک تعلیم و تربیت،همان طور که علامه‏ فرمودند و من هم قبول دارم،اگر انسان شاعر مآب‏ باشد،مبانی استدلالی‏اش خیلی نیرومند نمی‏شود و انسان شعر و استدلال را خلط می‏کند و این قدری‏ آفت است.
 
دکتر داکانی:یک جایی هم علامه با آقای حسینی‏ تهرانی بحث می‏کند و می‏گوید:آقای حسینی!ما هم شعر زیاد بلدیم.که یک تعریضی هم به ایشان‏ است.
 
دینانی:بله،علامه شعر زیاد خوانده بود و خودش هم شعر می‏گفت،ولی ایشان وقتی شعر می‏خواند و شعر می‏گفت که دیگر یک مرد کامل و فیلسوف بود.البته از جوانی او خبر ندارم.
 
کیهان فرهنگی: آیا علامه طباطبایی از استاد عرفانش آقای سید علی قاضی هم در جلسات‏ درس و بحث صحبت می‏کرد؟شنیده‏ایم‏ *اسماعیلی:استاد دینانی به‏ فلسفه به عنوان یک روند،یک‏ سیر یا دیالکتیک نگاه می‏کنند. یک آمد و شد،روندی که سکون‏ ندارد،درست همانگونه که انسان‏ نگاهش به خودش و زندگی‏اش‏ همیشه ثابت نیست.
که ایشان خیلی به مرحوم آقای قاضی ارادت‏ داشت و بین او و دیگران از نظر احترام، بسیار فرق می‏گذاشت.
 
استاد دینانی:بله گاهی که علامه از آقای قاضی‏ استادش مطلبی را نقل می‏کرد،نهایت تجلیل و احترام و خضوع نسبت به ایشان داشت.مرحوم‏ علامه از حالات و سخنان آقای قاضی برای ما بسیار تعریف می‏کرد.
 
دکتر داکانی:آقای سبحانی می‏گفتند:علامه این‏ اواخر یک حالاتی هم داشت و انگار در یک عالمی‏ دیگر بود.مثل این که به نوعی درهایی از عالم برزخ‏ به رویش باز شده بود.
 
استاد دینانی:این حالات تنها مربوط به این اواخر نبود.ایشان این حالات روحی را همیشه داشت، منتها شدت و ضعف داشت.بله،حالات و مکاشفه‏ای داشت،منتها هیچوقت اظهار نمی‏کرد.
 
دکتر داکانی:شما چیزی از ایشان حس نکردید؟
 
استاد دینانی:چرا،خیلی از اوقات حس‏ می‏کردیم،مثلا گاهی درباره مطلبی به ما می‏گفت: من این طور می‏بینم یا این طور دیدم.اما نمی‏گفت‏ مکاشفه کردم.اصلا تصریح به این امور نمی‏کرد. یک طوری می‏گفت که ظاهرا چنین نشان می‏داد که‏ در کتابی خوانده یا دیده‏اند،ولی بعضی مطالب را می‏فهمیدیم که القائات شهودی ایشان بوده ولی‏ علامه آن را به تعبیری می‏گفت که معلوم نشود «کشف»است.این مسایل را خیلی رعایت می‏کرد.
ولی گاهی به گونه‏ای سخن می‏گفت که می‏شد فهمید که این«دیدن»دیگر دیدن در کتابی نبوده و ما به فراست درمی‏یافتیم،از روی لحن‏اش‏ می‏فهمیدیم که کشف و شهود است.
 
کیهان فرهنگی: استاد!ما در اینجا قدری وارد مبحث کشف و شهود شدیم،اجازه‏ می‏فرمایید همین بحث کشف و شهود عرفانی را ادامه بدهیم؟
 
استاد دینانی:اجازه بدهید در جلسه دیگری به‏ تفصیل در این باره و بقیه سؤالات شما صحبت کنم. من بعد از ظهر باید حتما در جلسه‏ای شرکت کنم. بنابراین همین جا با شما خدا حافظی می‏کنم،بقیه‏ مطالب مربوط به بنده را می‏توانید از آقای اسماعیلی‏ بپرسید.
 
کیهان فرهنگی: جناب اسماعیلی.ما در بحثی که‏ در دانشگاه تهران با جناب دکتر دینانی‏ داشتیم،استاد بسیار علاقه داشتند که‏ دوستان در غیابشان درباره آثار و افکارشان‏ بحث کنند نه در حضورشان،حالا که اتفاقا همینطور شده است.لطفا شما هم بحث را از نحوه آشنایی‏تان با استاد دینانی شروع‏ کنید و بفرمایید این آشنایی از کجا و چگونه‏ آغاز شد؟
 
محمد جواد اسماعیلی:بسم الله الرحمن الرحیم. نخستین آشنایی بنده با جناب دکتر دینانی،آشنایی‏ حضوری نبود،بلکه به واسطه یک برنامه تلویزیونی‏ بود.سال 1374 که تازه دیپلم گرفته بودم،شاهد برنامه‏ای تحت عنوان«نقد فلسفه»از تلویزیون‏ شدم.
این برنامه،گزارشی بود از همایشی فلسفی که‏ در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شده بود و استادان فلسفه در باب نقد مباحث فلسفی فیلسوفان‏ مختلف به ایراد سخن می‏پرداختند.آقای دکتر دینانی هم در این همایش به نقد آراء ملا صدرا پرداختند.
 
کیهان فرهنگی: پیداست که شما پیش از ورود به‏ دانشگاه و تحصیل در رشته فلسفه،به‏ این گونه مباحث علاقه داشتید.آیا آن زمان‏ مطالعاتی در مسایل فلسفی داشتید؟
 
اسماعیلی:بله،من حتی قبل از گرفتن دیپلم هم‏ گرایش فلسفی داشتم و درس‏هایی را هم برای‏ خودم شروع کرده بودم،البته با مسایل فلسفی‏ آشنایی عمیقی نداشتم،اما می‏دانستم که ملاصدرا یک شخصیت بزرگ فلسفی در جهان اسلام است‏ و وقتی می‏دیدم که کسی آمده و می‏خواهد آراء او را نقد کند،برایم جالب بود و خوشحال بودم از اینکه بالاخره کسانی را داریم که بتوانند نقدهایی بر آراء و آثار آن بزرگان داشته باشند.
 
کیهان فرهنگی: این نقد بعدا در جایی هم به چاپ‏ رسید؟
 
اسماعیلی:بله،نقد استاد دینانی بعدها در مجموعه مقالات ایشان با عنوان«نیایش فیلسوف» به چاپ رسید.
 
کیهان فرهنگی: در آن شرایط نقد شفاهی استاد
دینانی بر آراء ملاصدرا را چگونه یافتید؟
 
اسماعیلی:نقد استاد دینانی به طور کلی یک نقد همدلانه و درونی بود،البته بعضی از مطالب استاد نقد بیرونی هم بود،اما در مجموع برای من جالب‏ بود،گر چه همانطور که گفتم،آن زمان آشنایی‏ دقیقی با مسایل فلسفی نداشتم و به اصطلاح‏ نمی‏دانستم که محل نزاع کجاست،بعد که وارد دانشگاه شدم و در رشته فلسفه ادامه تحصیل دادم، برایم جالب بود که در فهرست استادان این رشته، اسم آقای دکتر دینانی هم آمده بود.خوشحال شدم‏ و خاطره نقد تلویزیونی استاد در ذهنم تداعی شد.
 
کیهان فرهنگی: در دانشگاه تهران؟
 
اسماعیلی:خیر،در دانشگاه رضوی مشهد.
 
کیهان فرهنگی: آن زمان استاد دینانی ساکن مشهد بودند؟
 
اسماعیلی:نخیر،استاد مهمان بودند و از تهران‏ به مشهد می‏آمدند.
 
کیهان فرهنگی: چه درس‏هایی را استاد دینانی در مشهد عهده‏دار بودند؟
 
اسماعیلی:ایشان به عنوان استاد در مقاطع‏ کارشناسی و کارشناسی ارشد تاریخ فلسفه‏ اسلامی،کلام و عرفان و فلسفه اسلامی را تدریس‏ می‏کردند و برای این کار،هر ماه چند نوبت به‏ مشهد می‏آمدند.
 
کیهان فرهنگی: در دانشگاه رضوی مشهد شما از ترم اول با استاد دینانی درس داشتید؟
 
اسماعیلی:به صورت رسمی نه،اما به خاطر علاقه‏ای که داشتم،از همان ترم اول در کلاس‏های‏ استاد حاضر می‏شدم و بعد هم به صورت رسمی‏ در درس‏های تاریخ فلسفه اسلامی،کلام و فلسفه‏ اسلامی،دانشجوی ایشان بودم.
 
کیهان فرهنگی: لطفا از شیوه تدریس استاد دینانی‏ برایمان صحبت کنید.
 
اسماعیلی:شیوه استاد دینانی در تدریس،یک‏ شیوه دیالکتیکی است؛یعنی ابتدا مسأله‏ای را طرح‏ می‏کنند،یک مقدمه‏ای در باب آن مسأله می‏گویند و پرسشی را مطرح می‏کنند و فضای کلاس را به‏ صورت پرسش و پاسخ در می‏آورند.مثلا موضوع‏ «ابن طفیل»و«حی بن یقظان»را مطرح می‏کنند،با طرح این پرسش که آیا بدون زبان،اندیشه میسر است یا خیر؟و اینکه چه رابطه‏ای بین زبان و اندیشه‏ وجود دارد؟غالبا دانشجویان در کلاس ناگریز از مشارکت در بحث به صورت موافق و مخالف‏ در می‏آیند و به طرح دیدگاههایشان می‏پردازند.یکی‏ از«اصالت زبان»و دیگری از«اصالت اندیشه» سخن می‏گوید و بحثی در کلاس در می‏گیرد و خود استاد هم موضع‏گیری می‏کنند و در نهایت‏ سعی‏شان این است که به دانشجویان این رشته‏ بیاموزند که در فلسفه اسلامی چه مباحثی مسأله جدی است و از این رو،ممکن است دانشجویی‏ بدون هیچ پرسشی در کلاس حاضر شود،اما پس‏ از حضور در کلاس،در ذهنش پرسشی فلسفی‏ ایجاد شود و کنجکاو شود درباره آن پرسش و مسئله‏ بیشتر بداند و مطالعه کند.زنده کردن مسایل فلسفی‏ و بیرون آوردن آنها از زیر گرد و غبار تاریخ و طرح‏ آنها،یکی از ویژگی‏های کلاس درس استاد دینانی‏ است.
 
کیهان فرهنگی: این روش بیشتر در مسایل فلسفی‏ کارایی دارد،در سایر درس‏ها استاد چگونه‏ عمل می‏کنند؟
 
اسماعیلی:ببینید!ما با استاد دینانی درس«متن‏ خوانی»هم داشتیم،ما«شرح تجرید الاعتقاد» خواجه نصیر طوسی و«تعلیقات»ابن سینا را هم با ایشان طی کردیم.آنجا هم روش استاد این نبود که‏ ما متنی را بخوانیم و بگذریم،نه،این طور نبود، مثلا وقتی موضوع«اشعریت»مطرح می‏شد،بحث‏ را به همان دوره‏ای می‏بردند که آن افکار مطرح شده‏ بود.استاد آنجا از موضع یک اشعری افکار اشاعره‏ را بیان می‏کردند.اول مسأله را تحلیل می‏کردند و بعد عقاید مخالفان آنها را هم مطرح می‏کردند. استاد دینانی مسایل کلامی را با پیشینه و زمینه‏های‏ اجتماعی،سیاسی و تاریخی‏اش شرح می‏دادند و به همین جهت برای دانشجویان روشن می‏شد که‏ آن مسایل در گذشته در چه بستر و فضایی مطرح‏ شده‏اند.البته ما می‏دانیم که یک نظریه کلامی، فلسفی و یا عرفانی،در خلاء مطرح نشده،بلکه‏ پیشینه‏ای داشته و اندیشمندان دیگر از منظری ویژه‏ به آن مسایل نگاه کرده‏اند.
 
کیهان فرهنگی: لطفا از طرز سلوک و مناسبات‏ استاد دینانی با دانشجویان و همینطور از ویژگی‏های اخلاقی استاد هم بفرمایید.
 
اسماعیلی:مباحثی که در کلاس‏های استاد مطرح می‏شد،آنچنان دانشجویان را علاقه‏مند می‏کرد که بحث غالبا در بیرون از کلاس هم ادامه‏ پیدا می‏کرد،حتی زمانی که استاد به اتاق خودشان‏ می‏رفتند،گاه ساعت‏ها بحث ادامه داشت.ببینید! بعضی از استادان قلمرو استادیشان تنها در حوزه‏ کلاس درس است و اصلا نمی‏خواهند بیرون از کلاس ارتباطی با دانشجویان داشته باشند.اگر از آنها بیرون از کلاس پرسشی بشود،سعی می‏کنند یا اصلا پاسخ ندهند و یا در کوتاه‏ترین جمله و کمترین‏ زمان پاسخ دانشجو را بدهند یا مثلا به کتابی ارجاع‏ می‏دهند.ولی استاد دینانی گویا یک رسالت خاصی‏ را در تدریس برای خودشان قایلند و معتقدند که‏ پرسش تنها در محدوده کلاس درس نیست،بلکه‏ پرسش همیشه همراه انسان است و حتی بارها دیده‏ایم دانشجویان رشته‏های دیگر،مثلا رشته‏های‏ پزشکی یا مهندسی که پرسش یا مشکلاتی در مسایل‏ فکری،اعتقادی و یا امور زندگی دارند،پیش استاد دینانی می‏آیند و پاسخ می‏گیرند.
 
کیهان فرهنگی: شیوه استاد در ارایه طریق به‏ دانشجویان چگونه است؟
 
اسماعیلی:این هم نکته جالبی است.پاسخ استاد به پرسش‏های بیرون از کلاس دانشجویان‏ رشته‏های دیگر،تنها یک پاسخ صرف یا یک‏ دستور العمل نیست.استاد سعی می‏کنند حتی برای‏ کسانی که در بحرانی‏ترین وضعیت فکری قرار گرفته‏اند،اول مسأله را تحلیل کنند.اینکه چه‏ ویژگی‏هایی باعث چنین وضعیتی شده؟بنابراین‏ پاسخ ثابتی به مشکلات ظاهرا مشابه نمی‏دهند. می‏توانم بگویم نگاه استاد به مسایل،یک نگاه‏ آگاهانه و پویاست.اینکه چرا چنین وضعی پیش‏ آمده است؟این تحلیل خودش به انسان آگاهی‏ می‏دهد که چگونه می‏تواند از آن مشکل خارج‏ شود.
 
کیهان فرهنگی: به طور کلی نگاه ویژه استاد به‏ فلسفه به عنوان یک مقوله اندیشگی‏ چیست؟
 
اسماعیلی:استاد به فلسفه به صورت یک روند، یک سیر،یا دیالکتیک نگاه می‏کنند،یک آمد و شد. نگاهشان این نیست که فلسفه به یک کتاب یا یک‏ سلسله مسایل خاص محدود باشد،اصلا اینطور نبوده،ایشان فلسفه را در یک روند و حرکت‏ می‏بینند،روندی که سکون ندارد.درست‏ همانگونه که انسان نگاهش به خودش و زندگی‏اش
برای همیشه ثابت نیست.
 
کیهان فرهنگی: جناب آقای اسماعیلی!شنیده‏ایم‏ که شما در تنظیم و ویرایش برخی از آثار استاد دینانی هم همکاری داشته‏اید،اگر ممکن است در این باره هم توضیح‏ بدهید.
 
اسماعیلی:البته من این کار را ابتدا در یک‏ جمع دانشجویی انجام دادم.دانشجویان به چاپ‏ آثار استاد علاقه‏مند بودند و بالاخره ایشان هم‏ پذیرفتند و ابتدا در مشهد گروهی پژوهشی‏ تشکیل شد و مجموعه مقالات استاد برای اولین‏ بار تحت عنوان:«نیایش فیلسوف»در دانشگاه‏ رضوی مشهد به چاپ رسید.کار دیگری که روی‏ آثار استاد انجام دادم،همکاری در ویرایش و کمک در انتشار جلد دوم کتاب«دفتر عقل و آیت‏ عشق»بود.
 
کیهان فرهنگی: این اثر گویا جلد سومی هم‏ دارد که هنوز به چاپ نرسیده،آیا شما در انتشار جلد سوم هم با استاد دینانی‏ همکاری دارید؟
 
اسماعیلی:بله،این اثر،پس از نگارش توسط استاد،برای کارهایی مثل ویراستاری،تنظیم‏ نمایه و آماده سازی برای چاپ در اختیار من قرار گرفت.فعلا یک مرحله از کار انجام شده و به‏ مرحله بعدی رفته است.مجموعه‏ای هم با عنوان‏ «مشاهیر معاصر ایران»در دست چاپ است که‏ هر جلد آن به معرفی افکار و گزیده آثار یکی از استادانی می‏پردازد که در مراسم«چهره‏های‏ ماندگار»معرفی شدند.در یکی از این‏ مجموعه‏ها،بنده مصاحبه‏ای با استاد دینانی در زمینه آراء و اندیشه‏های ایشان انجام داده‏ام که با گزیده‏ای از مقالات استاد در دست چاپ است.
 
 
ادامه دارد ...
دریافت کد : توجه : شما میتوانید با تغییر مقادیر width و height در کد فوق عرض و ارتفاع دلخواه خود را تنظیم کنید.
نظر شما :
captcha
نظرات بینندگان
انتشار یافته : 1
کبری وحدانی  | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲۲ خرداد
2
0
پاسخ
سلام.استادبابرسش وباسخ انقلاب فکری بوجودمی اورند ماهم تشنه شنیدن امانمیدانم از کجاشروع کنم .طول عمراستادوهمکاران دعای همیشگی ام است.40ساله.د یبلم .خانه دار.عاشق فلسفه ومعرفت
captcha
پاسخها
زینب بابایی  | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲ شهريور
سلام خانم وحدانی شما که دیپلم دارید چرا کنکورنمیدید تادر رشته ی فلسفه ادامه تحصیل بدید.من خودم امسال کنکور دادم ورتبم194شد.اگه واقعا علاقه دارید شروع کنید فقط نیاز به تلاش داره.موفق باشید
  • محل تبلیغ شما در پورتال مناظره و گفتگو
روایت عقل و عشق | گفتگو با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
 
بنظر شما شبکه های اجتماعی در فضای مجازی برای نشر معارف دینی تا چه اندازه مفید بوده اند ؟
زیاد
50%
 
متوسط
19%
 
کم
30%