در کتاب کشف الغمة به نقل از کتاب نثر الدرر نوشته آبی آمده است:
روایت شده که عبد الله بن معمر لیثی به امام باقر (ع) گفت: به من خبر رسیده که شما به (جواز) متعه فتوا داده اید؟
امام فرمود: خداوند در قرآن آن را روا شمرده و پیامبر (ص) نیز آن را سنت گزارده است و یارانش هم بدان عمل کرده اند.
عبد الله گفت: عمر از متعه نهی کرده بود.
امام فرمود: تو بر سخن دوستت (عمر) باش و من هم بر سخن رسول خدا (ص) می مانم.
عبد الله گفت: آیا تو خوشحال می شوی از این که زنانت چنین کاری کنند؟
امام (ع) فرمود: ای احمق زنان را یاد نکرده است. کسی که در قرآن متعه را حلال کرده و آن را مجاز دانسته است از تو و از کسی که خود را به زحمت انداخت و آن را نهی کرد غیرتمندتر است. بلکه آیا تو خوشحال می شوی که یکی از محارم تو در عقد نکاح مردمانی بیکاره و نادان از اهالی مدینه درآیند؟
گفت: خیر.
فرمود: پس چرا حلال خدا را حرام می شمری؟
عبد الله گفت: حرام نمی شمرم، اما چنین کسی در خور و در شان من نیست.
امام فرمود: خداوند کردار او را پسندیده می داند و بدو تمایل می کند و حوری را به همسری او در می آورد آیا تو از کسی که خداوند به او رغبت دارد تنفر داری و از روی تکبر از کسی که همتا و هم شان حور بهشتی است استنکاف می ورزی؟
آنگاه عبد الله خندید و گفت: گمان نمی کنم سینه های شما جز رستنگاه درختان علم جایگاه دیگری باشد. میوه های این درختان از آن شما و برگهایشان از آن مردمان است.