در زیر مصاحبه با آقای دکتر فرناندو لوئیس استچه را می خوانیم: 
 
۱) علت محبوبیت چاوز در میان مردم ونزوئلا و کشورهای آمریکای لاتین(آمریکای ما) و و رهبران این کشورها چه بوده است؟ 
 
در درجه اول باید گفت که نمی توان این محبوبیت را بر مبنای نوعی سود رساندن تعریف کرد. در واقع می توان این گونه بیان کرد که در سراسر دنیا، چیزی که موجب محبوبیت یک دولت می شود این است که آن دولت به مردمش فلان سود یا فلان فایده را رسانده باشد. اما محبوبیت و جاذبه ای از نوع محبوبیت چاوز به این دلیل فراگیر شد و جلوه پیدا کرد که توسط مردم به عنوان یک "حکومت دار خوب" به رسمیت شناخته شد. 
 
چاوز اولین کسی بود که در دوران پست نئولیبرالیسم ظهور کرد. او اولین کسی بود که زمانی که هیچ کس قصد انقلاب نداشت، در مقابل قرارداد پونتو فیخو (قراردادی که طی آن قدرت در ونزوئلا، تنها منحصر به دو حزب شده بود) ایستاد و انقلاب کرد و این قرارداد را درهم شکست؛ این اقدام او را در واقع کودتا نامیده اند. در دهه نود و درست زمانی که نئولیبرالیسم در تمام کشورهای آمریکای لاتین ظهور کرده بود، چاوز قبل از هر رهبر دیگری در ونزوئلا، به مبارزه با فساد پرداخت و آن را مورد انتقاد قرار داد و پیشنهاد ایجاد یک جمهوری جدید را مطرح کرد.
 
و آنچه در آن زمان مایه تعجب بود آن بود که اولین مصاحبه ی مطبوعاتی او درست پس از شکست نهضتش بود و در این باره چاوز خود او تنها مسئول این اتفاق می دانست. در حقیقت، این یک رویداد شگفت انگیز برای نماینده سیاسی ونزوئلا در آن زمان بود. 
 
محبوبیت و کاریزمای چاوز به وضوح در سراسر ونزوئلا گسترش یافته و دیده می شود و نسبت به سایر رهبران ما در آمریکای لاتین، برتری یافته است. علت این امر این است که این فرمانده، روابط خود با همتایانش را به گونه ای دوستانه و به دور از ساختار و یا قانون خاصی گسترش می داد و نسبت به تاریخ زندگی خانوادگی هر یک از آنها و همچنین مسیرها و اهداف سیاسی آنها، علاقه نشان می داد. علاوه بر این ها، در حقیقت او سطحی عظیم از آگاهی و دانش را در رابطه با تاریخ و سیاست جهان به همگان آموزش داد و به اثبات رسانید و یک فرهنگی عمومی و شگفت انگیز را ایجاد کرد؛ فرهنگی که در آن شخصیت او جایگاهی ممتاز پیدا کرد و بدین ترتیب، اندیشه و تفکر او حفظ و اساس نهاده شد. 
 
رییس جمهور چاوز در سطح روابط بین المللی، سبکی جدید ایجاد کرده بود؛ سبکی که خیلی حالت رسمی نداشت و در هر یک از از روابطش، از در عاطفه و احساسات وارد می شد. این سبک رفتاری او در رابطه با تمامی نمایندگان صورت می گرفت؛ چه نمایندگان قدرت های بزرگ و چه نمایندگان کشورهای کوچک جزیره کارائیب. او در سطح روابط بین المللی مانند یک معمار عمل می کرد و به دنبال ایجاد همبستگی و یکپارچگی در روابطش با آن سوی مرزهای کشورش بود. او مردی از جنس و احساسات مردمش بود و مسئولیت بزرگی در مقابل چالش های پیش رو داشت. 
 
این سبک رفتاری چاوز برای تمام مردم آمریکای لاتین نیز، آشنا بود. روحیه ی او در سخنرانی های طولانی اش، چه از روی تریبون و چه از یک برنامه ی تلویزیونی، از جنس مردم عادی کشورش بود و سخنرانی هایش را پر می کرد از اشعار و ترانه های معروف. 
 
او خود را با همه ی انسانها برابر می دانست اما در حقیقت از همگان برتر بود؛ نسبت به همگان فروتن تر، تواناتر و محکم تر بود؛ و در درک دیگران از هوش و قدرت بسیار بالایی برخوردار بود. 
واقعا نمی توان واژه ی رهبری را بیش از این، تعریف کرد و توضیح داد. چاوز مسیری را انتخاب کرد که در آن سعی بر آن داشت تا برای سیاست داخلی و خارجی کشورش به یک اندازه تلاش کند و گام بردارد. 
 
۲) مهمترین دستاوردهای آقای چاوز در حوزه داخلی و خارجی چه بود؟ 
 
شاید انقلابی ترین حرکت چاوز را می توان احیای درآمد نفتی ونزوئلا در جامعه ی بین المللی دانست. احیای سازمان جهانی اوپک و سیستم قیمت گذاری آن، با هدف رهایی کشورهای تولیدکننده از وابستگی به مطالبات کشورهای ابر قدرت که همان مصرف کننده ها هستند، صورت گرفت. همچنین این دستاورد، توسعه و افزایش سرمایه گذاری اجتماعی را برای این کشور ممکن ساخت تا از این طریق، نابرابری را کاهش دهد و فقر ریشه کن سازد. 
 
احیا و بازیابی تاریخ و نمادهای ملی و میهنی، ایجاد یک آگاهی ملی و انقلابی در میان مردم و بالا بردن آگاهی سیاسی در بین فقیرترین اقشار جامعه از دیگر دستاوردهای چاوز به حساب می آیند. می توان این گونه گفت که چاوز از طریق روند بولیواری "سیاست" را بخاطر "مردم" نجات داد؛ سیاستی که در دست سیاستمداران گذشته و مدیران حریص و بدبخت محصور شده بود؛ سیاستی که به تصرف جمهوری سابق درآمده بود؛ چاوز این سیاست را احیا کرد و آن را به دست مردم سپرد. بله... حقیقتا چاوز، یک معمار و خالق تمام این تغییرات بود! 
 
علاوه بر سایر دستاوردهای بی شمار دولت چاوز، می توان به اصلاحات قانون اساسی نیز، اشاره کرد. این اصلاحات در حقیقت تشکیلات دستوری و فرمایشی برای مردم را از بین بردند. همچنین، دولت چاوز از طریق این اصلاحات، به مبارزه با بی سوادی پرداخت، یک نظام ملی سلامت ایجاد کرد و یک نظام آموزشی یکپارچه بنا نهاد که در حال حاضر، دسترسی به آن برای تمامی مردم امکان پذیر است. 
 
همچنین در اینجا لازم به ذکر است که قراردادهای بی شماری که توسط دولت چاوز در سطح بین المللی بسته شد، یک محور ژئوپلیتیک را به وجود آورد که موجب شکل گیری قراردادهایی با روسیه، بلاروس و ایران شد. بسته شدن این قراردادها، این امکان را برای ونزوئلا به وجود آورد که به مجهز کردن و نوسازی سیستم دفاعی خود بپردازد و مفهومی تازه به آن بدهد. بنابراین، دولت چاوز برای تشکیل نیروی شبه نظامی بولیواری اقدام کرد که این مساله برای ما اهمیت بسیار زیادی داشت. 
 
۳) مطالبی در مورد نقش ایالات متحده در مرگ چاوز منتشر شده و معاون چاوز نیز به آن اشاره کرده بود،نظر شما چیست؟ 
 
پیشرفت و توسعه ی علمی بشر در زمینه های نظامی، پس از جنگ جهانی دوم، از هیچ کس پنهان نمانده است. نه تنها بسیاری از این محصولات نظامی برای نابودی بشر به کار گرفته می شود، بلکه متاسفانه خود این بشر نیز بازاری برای این محصولات به وجود آورده است. به دور از عقل نیست اگر تصور کنیم که در آینده، نوعی ابزار یا مکانیسمی ساخته شود که قادر باشد "مرگی انتخابی و القایی" را برای انسانها به وجود آورد.
 
امپریالیسم که به مرتبه ی بالایی از تکنولوژی دست یافته است، تاکنون مرگ های آشکار و آرامی را از طریق همین تکنولوژی برای مردم به ارمغان آورده است! از طریق همین تکنولوژی که موجب توسعه و گسترش سلاح های شیمیایی و سایر سلاح های مورد استفاده در جهان، شده است. 
 
با توجه به اینکه مادورو ساعاتی پیش از آن واقعه ی دردناک، در رابطه با نقش ایالات متحده آمریکا در بیماری چاوز انتقاداتی را بیان کرده است و همچنین رییس جمهور اوو مورالس نیز، در رابطه با این مساله اتهامات و انتقاداتی را ابراز کرده است، باید خاطر نشان کرد که خود شخص چاوز نیز، در زمان حیاتش به ممکن بودن این مساله اشاره کرده است. لازم نیست زیاد دور شویم؛ با توجه به مواردی مانند یاسر عرفات، ویکتور یوشچنکو و یا الکساندر لیتویننکو که همگی آنها به گونه ای با مواد شیمیایی مسموم شدند، می توان پی به آن برد که این مساله، حقیقت دارد. 
 
بنابراین، می توان این مساله را مسلم دانست که مرگ چاوز برای نظام امپریالیسم ایالات متحده آمریکا، یک ضرورت به حساب می آمد. 
 
۴) مرگ چاوز به چه میزان بر ادامه گفتمان انقلاب بولیواری که او احیاگر آن بود مؤثر خواهد بود؟ 
 
بدون حضور فیزیکی چاوز، سوالات بسیاری مطرح می شود، اما باید گفت که بدون حضور فیزیکی این رییس جمهور، هم چنان راه و میراث به جا مانده از او در سیاست یعنی "وفاداری و تعهد به دفاع از کشور و پیشرفت آن"، حفظ می شود و روابط میان حزب او، حزب توده و حزب منتخب، بدون تغییر باقی خواهد ماند. درست است که انقلاب بولیواری با مشخصه های مختلف ادامه پیدا می کند، اما ذات و ماهیت آن همچنان واحد است و آن را حفظ خواهد کرد. 
 
در رابطه با ماه های آینده باید گفت که نباید خیلی نگران ماه های پیش رو بود، زیرا مطمئنا مردم از مادورو حمایت خواهند کرد. حزب راستگرا که طرفدار امپریالیسم است و در حقیقت جناح مخالف را تشکیل می دهد، در حال بالا بردن طرفداران و افزایش قدرت خود است اما هنوز خیلی ضعیف است و از طرفی انتظار خیلی زیادی می رود که حزب دولت بتواند راهش را ادامه دهد و میراث چاوز را غنا بخشد. 
 
اما اگر روند بولیواری به گونه ای ادامه یابد که خواسته های مردم را مورد توجه و بررسی قرار ندهد، مانند هر دولت دیگری رو به تضعیف خواهد رفت. 
 
مادورو باید متوجه باشد و این مساله را بفهمد که بین بخش های مختلف کشور که فساد در آنها ریشه دوانده است، یک توازن قدرت ایجاد کند و آن را حفظ کند. چرا که طی این روند انقلابی بولیواری که اکنون یکی از رهبرانش را از دست داده است، هنوز بخش هایی در ونزوئلا هستند که در بیشتر زندگی مردم این کشور، تاثیر می گذارند و به نوعی تعیین کننده ی شرایط زندگی مردم هستند. این بخش ها عبارتند از: سیاستمداران، گروه ها و بخش های تندرو و رادیکال که خواستار تغییرات سریع و شدید در کشور هستند، و بخش های محافظه کار و ترسو. 
 
۵) رویکرد مستقلانه چاوز در آمریکای لاتین در چه قالب‌هایی متجلی شد،پیمان آلبا و سلاک چه سرنوشتی خواهد داشت؟ 
 
سیاست خارجی بولیواری با دایر شدن یک سیستم یکپارچه توانست به استقلال و عدم وابستگی برسد؛ سیستمی که بر پایه ی استقلال و احترام متقابل قرار گرفته بود و توانست از دخالت های نهادهای مالی چندجانبه و سیستم برتون وودز در امان بماند. پس از آن، سازمان هایی نظیر آلبا (اتحادیه بولیواری برای ملت های قاره آمریکای لاتین)، اوناسور (اتحادیه کشورهای آمریکای جنوبی) و سلاک (سازمان جوامع آمریکای لاتین و حوزه کارائیب) تاسیس شدند. این سازمان ها با این هدف به وجود آمدند تا از طریق کمک های چندقطبی بتوانند پروژه ی استکبار قدرت های امپریالیسم را به چالش بکشند. 
 
ثمره ی دیپلماسی ونزوئلا آن قرارداد تجاری هست که میان سایر ملت های عضو اتحادیه آلبا بسته شد. اتحادیه ی اوناسور سازمانی است که نه تنها در سیاست ما کشورهای آمریکای لاتین بیشترین و واقعی ترین اثر را داشته است، بلکه توانسته است به طور مستقیم در مباحث ذیل، مداخله و پادرمیانی کند و نقش بسزایی در این زمینه ها داشته باشد؛ در مباحثی مانند درگیری میان کلمبیا و ونزوئلا، اقدام به اجرای تبعیض نژادی و کودتا در بولیوی، و همچنین اقدام به کودتاهایی در اکوادور، هندوراس و پاراگوئه. 
 
در عین حال، اتحادیه ی سلاک به دنبال آن است که اهداف سیمون بولیوار را که در کنگره ی پاناما مطرح شده بود، احیا کند؛ کنگره ی پاناما نهادی چند دولتی است که توسط دولت های آمریکای جنوبی تاسیس شده است و هیچ یک از طرفداران امپریالیسم در آن حضور ندارند. البته هنوز در رابطه با این کنگره این بحث وجود دارد که آیا این کنگره تنها حالت یک قرارداد رسمی بین این کشورها داشته باشد بدون آنکه روابط خاصی بین آنها صورت بگیرد و یا اینکه تبدیل به یک ساختار قدرتمند شود که بتواند تاثیر امپریالیسم را بر روی سازمان کشورهای آمریکایی، پایان دهد. 
 
حوزه ی کارائیب را کشورهای مشترک المنافع، انگلیسی زبان و مستعمرات سابق بریتانیا تشکیل می دهند. شایان ذکر است که کشورهای این حوزه، پس از تاسیس اتحادیه ی آلبا و با حمایت ونزوئلا توانستند بیش از گذشته با کشورهای آمریکای لاتین متحد شوند و در واقع، درون مداری یکپارچه با کشورهای آمریکای جنوبی قرار گرفتند. 
 
این مساله را نباید نادیده گرفت که روابط کشور ونزوئلا با سازمان جهانی اوپک از یک سو و با آفریقا از سوی دیگر، توسط یک معمار واقعی یعنی رییس جمهور چاوز، طراحی شده و شکل گرفته اند تا یک فضای چند قطبی و خالی از استکبار ایجاد کنند. 
 
۶) آیا ایالات متحده آمریکا می تواند از مرگ چاوز خوشحال باشد یا رویکردی که چاوز آن را در آمریکای لاتین آغاز کرد نهادینه شده و به شخص وابسته نیست؟ 
 
حضور چاوز همواره برای ایالات متحده ناراحت کننده بوده است به این دلیل که چاوز سیاستی ضد سلطه این کشور ایجاد کرد و با کشورهایی رابطه برقرار کرد که آمریکا آنها را دشمن خود می پندارد. غیبت فیزیکی رییس جمهور می تواند اطمینان خاطری برای کسانی باشد که تصور می کنند مرگ چاوز فرصتی را برای از بین بردن نفوذ وی برکشورهای به اصطلاح جهان سوم ایجاد می کند و همچنین موقعیتی است برای کم رنگ کردن نقش چاوز بر چگونگی حضور چین، روسیه و ایران در آمریکای لاتین که توسط متحدان وی برنامه ریزی می شود.
 
ما باور داریم که این سیاست ها مساله ای فراتر از شخص رییس جمهور است و فکر می کنیم که سازمان های بین المللی همان شیوه قبل را ادامه خواهند داد و ونزوئلا همان نقشی را ایفا خواهد کرد که تا کنون چاوز اجرای آن را بر عهده داشت. 
 
۷) غرب با پوپولیستی خواندن چاوز در صدد تخریب او بر می‌آمد به نظر شما این رویکرد تا چه حد ناشی از رویکرد استعماری آمریکا است؟ 
 
سعی حقوق بین الملل بر این بوده است تا انقلاب بولیواری را از دیدگاه های ایدئولوژیک خود طبقه بندی کند زیرا هر مساله ای که به معنی پیشرفت و بیداری مردم باشد، تسلط آنها را بر کشورهای دیگر را به خطر می اندازد. 
نوعی مفهوم استعماری بین دولت های غربی وجود دارد که کشور های آمریکای لاتین را از خود پایین تر میبینند و از نظر آنها هر نوع حرکت اصلاح طلبانه ای که منجر به ایجاد انقلاب شود، حرکتی پوپولیستی است. این دولت ها پوپولیسم را با عوام فریبی یکی کرده اند. 
 
به علاوه وقتی جبهه "چپ"1 نتواند در خود فرآیند های مردمی را تعریف کند، این موضوع به این دلیل است که اکوادور پس از دلاریزه شدن، از عواقب نئولیبرالیسم در ساختار سیاسی و اقتصادی خود رنج می برد، در ضمن ونزوئلای بولیواری همچنان یک ماتریس مولد بسیار فعال دارد زیرا وجوه ارسالی از ایالات متحده برای کشورهایی که در حال بهبود وضع حاکمیت خود هستند شرایطی را تعیین می کند. بنابراین وقتی جبهه "چپ" موفق نشود، نخبه ها و نظریه پردازان بسیاری سعی خواهند کرد این فرآیندها را در یکی دیگر از دسته های خود برای مثال پوپولیسم2 بگنجانند. (این دسته ها با کمک فرآیندهای اروپایی که شاهدی هستند بر استعمار فکری آنها، به وجود آمده اند.) 
 
این موضوع جدیدی نیست، مربوط به دهها سال پیش می شود که برچسب پوپولیستی3 یا اندامواری بودن به فرآیند های تثبیت حاکمیت، یا روند تضعیف پیوندهای سلطه امپریالیستی و پروسه های ملی استرداد سرمایه هایی که از بسیاری از کشور های آمریکای جنوبی خارج شده بود، زده می شد. (برای فهم بهتر این مطلب باید اول پیچیدگی سیستم امپریالیسم جهانی و نقش کشورهایی از قبیل کشور های آمریکای لاتین به درستی درک شود.) 
 
احتمالا اولین مشکل مطرح شده در مورد سیاست و تاریخ کشورهای بسیاری ، وانمود کردن به طبقه بندی مفاهیمی است که به کمک مبارزات طبقاتی در کشورهای سرمایه داری مرکزی و در بحران های سرمایه داری ناشی از این شرایط خلق شده اند. در ضمن این مفاهیم برای توصیف مشکلات یا پیشرفت ملت ها و کشورهای آمریکای لاتین ناکافی و نامناسب است. 
 
اگر چهارچوب ها و اجماع اجتماعی مربوط به فرم های مدیریت دولتی و تاریخ شکل گیری ایالت های مدرن زیر ذره بین تحلیل قرار نگیرد، زمان حال کشور های ما قابل درک نخواهد بود. بنابراین تنها، بررسی فرمول های معمول قوای در حال پیشرفت، تناقض ها ، معادلات مربوط به نقاط قوت و ضعف کشور و سیستم ارائه مطالب کافی نیست و فهم اینکه چگونه این واقعیات در طول تاریخ به وقوع پیوسته اند نیز امری ضروری است و بدون آن، درک شرایط غیرممکن می شود. 
 
به این ترتیب وقتی محدودیت فرآیند های تغییر تنها موضوعی است که به آن توجه می شود بدون اینکه به استعدادهای بالقوه اشاره شود و وقتی نقاط قوت توصیف نمی شود و طرحی برای ایجاد تغییرات مطلوب وجود ندارد، هر گونه تحلیلی به نوعی جزوه متناقض می ماند و چنین تحلیلی فاقد ارزش واقعی است. 
 
از زمان مداخله تاریخی و سیاسی صریح در مسائل مختلف کشورهای آمریکای لاتین، ما تشویق شده ایم به یک چنین تعریفی که دولت های پست نئولیبرال و بدون شک مردمی، گامی لازم در مسیر انقلابی و طولانی کشورهای آمریکای جنوبی هستند. 
 
۸) آیا واقعا" غرب حامی دمکراسی است که شیوه حکومت امثال چاوز را پوپولیستی می خواند؟ 
 
غرب آشکارا با وجود بمب و سلاح هایش، با وجود لایحه میهن دوستی که در ایالات متحده تصویب شد و با وجود حکومت پلیسی خود از دموکراسی حرف می زند. 
 
نخبه های اقتصاد و سیاست از مفهوم دموکراسی نمایشی برای پناه دادن و گرفتن اوضاع سیاسی در دستان خود استفاده خواهند کرد. 
 
و این مساله که ملت نمی تواند موضوعی را سنجیده یا کنترل کند مگر از طریق نماینده هایش، یکی از بدیهیات دموکراسی نمایشی است. 
 
اما ونزوئلا مفهوم دیگری از دموکراسی را رواج داد که حقیقتا اساسی بر پایه حاکمیت مردمی دارد و دموکراسی مشارکتی نامیده می شود. در این مفهوم نماینده ای در کار نیست، سیاستمداران فقط سخنگوی ملت هستند. 
 
اما در پاسخ این سوال می توان گفت نمای بیرونی یا علامت ظاهری دموکراسی تنها استدلالی است برای ایجاد جنگ و تهاجم و به هر کسی که در برابر این دموکراسی نمایشی قرار بگیرد، برچسب پوپولیست، دیکتاتور و غیره زده خواهد شد. سیستم انتخاباتی غیرمستقیم ایالات متحده نیز که از لحاظ شفافیت انتخاباتی سوالات زیادی را بی پاسخ می گذارد، قطعا تنها نوعی از حکومت اقشار ثروتمند جامعه است. 
 
۹) علل افول قدرت امریکا در حیاط خلوت سابق خود را بیان کنید؟ 
 
از زمانی که ملت های آمریکای لاتین جایگزین های مختلفی را به جای روش های سیستماتیک بورژازی سنتی متصور شدند، سیاست های آمریکا نفوذ خود را در این کشورها از دست دادند. اما وقتی این پدیده رخ می دهد که چندین مورد مردمی در سطح بین المللی ظهور کرده و به هم ملحق شوند ، روند کاهش نفوذ ایالات متحده شدت می یابد. دلیل وقوع این پدیده تضاد قابل توجه ای است که بین سیاست های هژمونیک ایالات متحده و منافع مردمی و منطقه ای کشورهای آمریکای لاتین وجود دارد.
 
بیداری ملت های آمریکای لاتین منجر به شناسایی توانایی ها و استعدادهای این خطه شده و باعث می شود تا مردم نقش شوم امپریالیسم در مواردی مانند بهره برداری از منابع طبیعی منطقه، محدودیت حاکمیت سیاسی و بیگانگی حاصل از استعمار نو در مقوله فرهنگ را کشف کنند. 
 
در ضمن پیوندهای سلطه امپریالیسم از اساس تضعیف شده اند و دلیل آن پیشرفت ملت ها در جنگ با استعمار نو است که در دهه نود تجلی امپریالسم در این منطقه بود. به علاوه با وجود کارتل نفتی در دستان قدرت امپریالیستی، جنگ ها و بن بست در خاورمیانه و غیره منجر به کاهش سرمایه گذاری و مشارکت در حفظ این پیوندها در منطقه شده اند. با این حال قدرت امپریالیسم طرح یک حمله جنگ طلبانه دیگر (طرح کلمبیا ، طرح پاتریوت) را نیز زیر نظر دارد که به پتانسیل های اقتصادی منطقه توجه می کند. 
 
۱۰) روابط با کشورهای مستقل دنیا همچون ایران با کشورهای آمریکای لاتین چرا در نظر آمریکا ایجاد حساسیت کرده ؟ 
 
با وجود قانونی که تقریبا به اتفاق آرا برای جلوگیری از حضور و افزایش نفوذ جمهوری اسلامی در آمریکای لاتین تصویب شد، رژیم امپریالیستی متوجه تاریک ترین و محفوظ ترین ترس های خود شد. در ضمن اگر فیلتر شدن مستقیم شبکه های ماهواره ای hispan TV و Press TVاز رسانه های جمعی را هم در نظر بگیریم، می بینیم که این ترس تبدیل به وحشت شده است. 
 
دلایل نامتجانسی از اقتصاد گرفته تا جنگ های ژئوپولیتیک وجود دارند که می توانیم برای رسیدن به هدف خود آنها را به کار بگیریم. اما یکی از این دلایل همه چیز را تغییر خواهد داد که می توانیم آن را امری فرهنگی، ایدئولوژیکی یا معنوی بدانیم. 
 
ایالات متحده در حال نزول است. مثل تمامی امپراطوری ها، نه به خاطر قدرت بلکه به دلیل علائم واضح ضعف، حیوان صفت تر و جنگ طلب تر شده است و همان طور که تاریخ بارها به ما نشان داده است، این دستوالعمل فقط نابودی خود امپراطوری را به همراه دارد. 
 
از طرف دیگر، سر ماری که امپراطوری را تهدید می کند امری عادی نیست. جمهوری اسلامی با توسعه روابط بین المللی خود بارها استیلای ایالات متحده را به چالش کشیده و مورد بازجویی قرار داده و به همین خاطر دشمن امپراطوری محسوب می شود که آن را به نابودی می کشاند.
 ---------------------------------------------------------------------------------------------
1-در اینجا منظور از جبهه چپ، سوسیالیسم یا ضد سرمایه داری است.
 
2-افرادی مانند آلمانی هایی که در آمریکای لاتین یا آرژانتینی هایی که در انگلیس زندگی می کنند وارد مقوله هایی می شوند که دولت های پست نئولیبرالی را توصیف می کنند و در راه تلاش برای یافتن شباهت های تاریخی، فرآیندهایی را مشابه می خوانند که زمینه هایی کاملا متفاوت داشته و ماهیتشان نیز با هم فرق می کند. 
 
3-خوان پرون، گتولیو بارگاس، جاکوبو آربنز، لاسارو کاردناس، عمر تریخوس و غیره
 
 
منبع: به گزارش خبرنگار مؤسسه مطالعات آمریکا 

 

دریافت کد : توجه : شما میتوانید با تغییر مقادیر width و height در کد فوق عرض و ارتفاع دلخواه خود را تنظیم کنید.
نظر شما :
captcha
  • محل تبلیغ شما در پورتال مناظره و گفتگو
چاوز از طریق روند بولیواری "سیاست" را بخاطر "مردم" نجات داد؛ سیاستی که در دست سیاستمداران گذشته و مدیران حریص و بدبخت محصور شده بود؛ سیاستی که به تصرف جمهوری سابق درآمده بود؛ چاوز این سیاست را احیا کرد و آن را به دست مردم سپرد. بله... حقیقتا چاوز، یک معمار و خالق تمام این تغییرات بود!
 
آیا در انتخابات شرکت میکنید؟
حتما شرکت میکنم
57%
 
اصلا شرکت نمیکنم
26%
 
بعداز مناظرات تصمیم میگیرم
15%