اسرافیل شیرچی متولد 1341،فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و از مدرسان انجمن خوشنویسان ایران است.از وی تاکنون شاهد برپایی نمایشگاههای متعددی بودهایم که از آن جمله میتوان به بیست نمایشگاه انفرادی و شصت نمایشگاه گروهی در داخل کشور از سال 1359 تا 1379 و نیز برگزاری نمایشگاههای انفرادی در کشورهای سوئیس(مونتروبال)،آمریکا(دانشگاه کلمبیا)، نیوجرسی،بستون(دانشگاه هاروارد)،و...اشاره کرد.همچنین برخی از آثار منتشر شده اسرافیل شیرچی عبارتاند از:سیمای رستم در شاهنامه،شهریار شهر غزل،شرح مجموعهء گل،حلقهء عشق،گلبانگ حافظ،تماشاگه راز و...
*چه چیزی باعث شد که در این دنیای پهناور خطاطی را انتخاب کردهاید؟
آقای دهباشی عزیز در چند سال اخیر همانطور که حضرت عالی اشراف دارید دریای هنر مخصوصا هنر ناب و خالص ایرانی پرتلاطم و مستغرق است.گاهی سیاست،شفافیت دنیای هنر را مکدر و گهی توجه و استقبال مردم با فرهنگ ایران زمین،این تاریکی را به روشنایی مبدل کرده است.
این مخلص در دنیای آشفته امروز که بقول خواجه راز:«سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی/دل ز تنهایی بجان آمد خدا را همدمی»هنر را انتخاب نمودم،مخصوصا هنر پُر ریاضت و سودایی خط ایرانی را که راز و رمزش با من و مردم دوستدار این هنر میانه خوشی دارد.
*از روزگاران گذشته چیزی بخاطر دارید بگوئید شاید برای مشتاقان خطه خط مفید باشد.
دوران کودکی در روستای سرسبزمان در دبستان مهر تحصیل میکردم.لکنت زبانی شدید داشتم و این امر باعث خندههای شادمانه همکلاسهایم و رنجوری من میشد.این دلخوری و تشویشها مرا به سوی کاغذ میکشاند و در نهایت میدیدم که نقش و نگاری شد دل من.
بعدها در کلاس،نقاشیهای بچهها را من میکشیدم و تمرین و ممارست خوبی یبود و ترس را از خویش دور کردم.
نقش خانواده مادریام خیلی مؤثر بود.مادرم بافتههای زیبا و خوشرنگی را میبافت و جورابهای رنگین زمستانی و گلیمهای خوش نقش روستایی،بهرحال من تحت تأثیر خانواده نقشهای خودم را تکمیل میکردم.
سالهای زیادی را نقاشی میکردم تا در سال 1356 وارد شهر بابل شدم و عضو گروه نقاشان آزاد بابل که چند نقاش مهم کار میکردند و یکی از آنان احمد نصرالهی بود.روزها بوم و سه پایه نقاشی را بر دوش میگذاشتیم و به روستاهای مجاور میرفتیم و به شیوه نقاشان امپرسیونیست نقاشی میکردیم.حس و شادمانی عجیبی داشتیم و بعد از ظهر کارها را نقد و فصلهای خوب سال نمایشگاه برگزار میکردیم،و من بعنوان کم سنترین و پرتلاشترین فرد در کنار آنان بودم و این دوستی و مودت هنوز برقرار است.
*با خط کی این ارتباط برقرار شد چه سالی بود و در کجا؟
در همان سالها بود که در حلقه استاد امیرخانی جای گرفتهم و مشق را شروع کردم،بصورت جدیتر.چون قبل از آن مینوشتم ولی تعلیم ندیده بودم.دنیای خط،چون به ادبیات غنی و پرمغز،ارتباطی نزدیک دارد دلبستگیام به خط بیشتر شد و بقول شعر مشیری،خط مرا آنجا برد که شرابم نمیبرد.«آنجا ببر مرا که شرابم نمیبرد»
در سال 1361 بعد از دیپلم وارد دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران شدم تا درس بخوانم یعنی رشته نقاشی را.این امر برای تعالی و خوب دیدن خط بسیار لازم بود آشنایی با استادانی چون دکتر حلیمی و استاد روئین پاکباز باعث شد که گاهی اوقات مشورتهایی از نظر حس ، ترکیب و توازن و نوآوری در خط با این استادان داشته باشم که برایم بسیار مغتنم است.
در محیط دلپذیر دانشکده هنرهای زیبا با دانشجویانی که از اقلیمهای مختلف گرد آمده بودند مأنوس شدم و از هر خرمنی خوشهای یافتم و چه قدر هم زود گذشت...
*با مشق کردن چه حسی پیدا میکنید؟
روزهای متمادی سیاه مشق میکنم تا دست را گرم کنم و بقول نظامی مشق نام لیلی میکنم... خاطر خود را تسلی میدهم.
شعرهایی انتخاب میکنم که برای مردم سرزمینم مفید و زندگی بخش و پیام امید داشته باشد.آن متن و شعر را چندین بار تمرین و سیاه مشق میکنم تا بهترین ترکیب و فرم را عرضه کنم.خیلی سخت است که انسان همیشه جاری باشد.خواندن و کار کردن نیاز است و بقول ادیب پیشاوری:
عشق شیری است قوی پنجه و میگوید فاش هرکه از جان گذرد بگذرد از بیشه ما.
وقتی هنرمند فهمید که جهان معاصر،ریشه فرهنگ و تمدنش را در فرهنگ پرگُهر ما جستجو میکند و آثار هنری ایرانیان از دوران کهن تا حال را بر تارک موزههای دنیا دید که میدرخشد،باید پُرتلاش و جستجوگر به زندگیش ادامه دهد.
*بعنوان یک مدرس پرتلاش خوشنویسی فضای انجمن خوشنویسان را چگونه دیدهاید؟
از سال 1364 در انجمن خوشنویسان درس خط میدهم و گاهی اوقات در کلاس از اصول و مبانی هنرهای تجسمی هم صحبت میکنم و برای هنرجویانم درس خط و شعر را با هم دارم و آنان از کلاسهایم تا اَلان راضی بودهاند.فضای تعلیمی انجمن خوشنویسان خیلی مناسب نیست و آدم دلش میگیرد،فضای رنگ و رو رفته آنجا شاگردان را آنطوری که باید و شاید جذف نمیکند. با اینکه تاریخ خوشنویسی ما تقریبا هزار و اندی سال است که میدرخشد،یا توجه مسئولین اندک است یا مدیران خود انجمن نتوانستهاند اختلاف سلیقههایشان را سامان دهند و به خردورزی نزدیکتر شوند تا پایه و اساس تعلیمی خوشنویسی کشور را مناسب کنند.البته این مشکلات را اکثر نهادهای هنری کشور دارند و تا این مسائل رفع نشود وضعیت هنری هم متعالی نخواهد شد چون هنر مسیر مناسب میخواهد.
انجمن خوشنویسان باید برخورد اکادمیکتری داشته باشد،تا از یک نواختی تعلیمی که برمیگردد به دورانهای گذشته که «اگر خواهی شوی خوشنویس هی بنویس»اجتناب شود.در عصر ماهوارهها و اینترنت چیز دیگی برای گفتن نیاز است.
منبع : فصل نامه بخارا شماره 16